نظریه ها
نظریه ها تبیین یک رفتار، رویداد یا پدیده طبیعی یا اجتماعی هستند. به طور رسمی تر، یک نظریه علمی سیستمی از سازه ها (مفاهیم) و گزاره ها (روابط بین آن سازه ها) است که به طور جمعی توضیحی منطقی، سیستماتیک و منسجم از یک پدیده مورد علاقه را در برخی مفروضات و شرایط مرزی ارائه می دهد (باچاراچ 1989). [1]
تئوری ها باید به جای اینکه صرفاً توصیف یا پیش بینی کنند، چرایی اتفاقات را توضیح دهند. توجه داشته باشید که پیش بینی رویدادها یا رفتارها با استفاده از مجموعه ای از پیش بینی کننده ها امکان پذیر است، بدون اینکه لزوماً توضیح دهید که چرا چنین رویدادهایی رخ می دهند. برای مثال، تحلیلگران بازار بر اساس اعلانهای بازار، گزارشهای سود شرکتهای بزرگ و دادههای جدید فدرال رزرو و سایر آژانسها، نوسانات بازار سهام را بر اساس همبستگیهای مشاهده شده قبلی پیشبینی میکنند. پیشبینی فقط به همبستگی نیاز دارد. در مقابل، تبیین ها مستلزم علّت یا درک روابط علت و معلولی هستند. ایجاد علیت مستلزم سه شرط است: (1) همبستگی بین دو سازه، (2) تقدم زمانی (علت باید در زمان مقدم بر معلول باشد)، و (3) رد فرضیه های جایگزین (از طریق آزمایش).
توضیحات می توانند اصطلاحی یا نامتعارف باشند. توضیحات ایدیوگرافیک آنهایی هستند که یک موقعیت یا رویداد واحد را با جزئیات خاص توضیح می دهند. به عنوان مثال، شما در یک امتحان ضعیف عمل کرده اید زیرا: (1) فراموش کرده اید که در آن روز امتحان داشته اید، (2) به دلیل ترافیک دیر به امتحان رسیده اید، (3) در اواسط امتحان وحشت کرده اید، (4) مجبور بودید تا دیروقت عصر قبل کار کنید و نتوانستید برای امتحان مطالعه کنید، یا حتی (5) سگ شما کتاب درسی شما را خورد. توضیحات ممکن است مفصل، دقیق و معتبر باشند، اما ممکن است در مورد سایر موقعیتهای مشابه، حتی در مورد همان شخص، صدق نکنند، و از این رو قابل تعمیم نیستند. در مقابل، تبیینهای نوموتتیک به دنبال توضیح دستهای از موقعیتها یا رویدادها هستند تا یک موقعیت یا رویداد خاص. مثلا، دانشآموزانی که در امتحانات ضعیف عمل میکنند، این کار را به این دلیل انجام میدهند که زمان کافی را برای آمادگی برای امتحانات صرف نکردهاند یا از عصبی بودن، کمبود توجه یا برخی اختلالات پزشکی دیگر رنج میبرند. از آنجایی که توضیحات نوموتتیک به گونهای طراحی شدهاند که در موقعیتها، رویدادها یا افراد قابل تعمیم باشند، معمولاً دقیقتر، کاملتر و کمتر جزئیات هستند. با این حال، آنها به لحاظ اقتصادی و تنها با استفاده از چند متغیر توضیحی توضیح می دهند. از آنجایی که تئوری ها همچنین به عنوان توضیح تعمیم یافته برای الگوهای رویدادها، رفتارها یا پدیده ها در نظر گرفته شده اند، تبیین های نظری عموماً ماهیتی غیرمعمول دارند. کمتر کامل، و جزئیات کمتر. با این حال، آنها به لحاظ اقتصادی و تنها با استفاده از چند متغیر توضیحی توضیح می دهند. از آنجایی که تئوری ها همچنین به عنوان توضیح تعمیم یافته برای الگوهای رویدادها، رفتارها یا پدیده ها در نظر گرفته شده اند، تبیین های نظری عموماً ماهیتی غیرمعمول دارند. کمتر کامل، و جزئیات کمتر. با این حال، آنها به لحاظ اقتصادی و تنها با استفاده از چند متغیر توضیحی توضیح می دهند. از آنجایی که تئوری ها همچنین به عنوان توضیح تعمیم یافته برای الگوهای رویدادها، رفتارها یا پدیده ها در نظر گرفته شده اند، تبیین های نظری عموماً ماهیتی غیرمعمول دارند.
در حین درک نظریه ها، درک اینکه نظریه چیست نیز مهم است. تئوری دادهها، حقایق، گونهشناسی، طبقهبندی یا یافتههای تجربی نیست. مجموعه ای از حقایق یک نظریه نیست، همانطور که یک توده سنگ یک خانه نیست. به همین ترتیب، مجموعهای از سازهها (مثلاً گونهشناسی سازهها) یک نظریه نیست، زیرا نظریهها باید فراتر از سازهها بروند و شامل گزارهها، تبیینها و شرایط مرزی شوند. داده ها، حقایق و یافته ها در سطح تجربی یا مشاهده ای عمل می کنند، در حالی که نظریه ها در سطح مفهومی عمل می کنند و به جای مشاهدات مبتنی بر منطق هستند.
استفاده از نظریه ها در تحقیق مزایای زیادی دارد. نخست، نظریهها منطق اساسی وقوع پدیدههای طبیعی یا اجتماعی را با توضیح اینکه محرکهای کلیدی و پیامدهای اصلی پدیده هدف چیست و چرا، و چه فرآیندهای زیربنایی مسئول آن پدیده هستند، ارائه میکنند. دوم، آنها با کمک به ما در ترکیب یافتههای تجربی قبلی در چارچوب نظری و تطبیق یافتههای متناقض با کشف عوامل احتمالی مؤثر بر رابطه بین دو سازه در مطالعات مختلف، به معناسازی کمک میکنند. سوم، تئوری ها با کمک به شناسایی سازه ها و روابطی که شایسته تحقیقات بیشتر هستند، راهنمایی برای تحقیقات آینده ارائه می کنند. چهارم،
با این حال، نظریه ها نیز می توانند محدودیت های خاص خود را داشته باشند. به عنوان تبیین ساده شده واقعیت، نظریه ها ممکن است همیشه بر اساس مجموعه محدودی از ساختارها و روابط، توضیحات کافی از پدیده مورد علاقه ارائه نکنند. تئوری ها به گونه ای طراحی شده اند که توضیحات ساده و مقرون به صرفه ای باشند، در حالی که واقعیت ممکن است به طور قابل توجهی پیچیده تر باشد. بهعلاوه، نظریهها ممکن است کورکنندههایی را تحمیل کنند یا «محدوده دید» محققان را محدود کنند، و باعث شود آنها مفاهیم مهمی را که توسط نظریه تعریف نشدهاند از دست بدهند.
بلوک های سازنده یک نظریه
دیوید وتن (1989) پیشنهاد می کند که چهار بلوک سازنده یک نظریه وجود دارد: سازه ها، گزاره ها، منطق، و شرایط / مفروضات مرزی. ساختارها «چی» نظریهها را در بر میگیرند (یعنی چه مفاهیمی برای توضیح یک پدیده مهم هستند)، گزارهها «چگونه» را میگیرند (یعنی چگونه این مفاهیم با یکدیگر مرتبط هستند)، منطق نشاندهنده «چرا» (یعنی چرا) است. آیا این مفاهیم به هم مرتبط هستند)، و شرایط/فرض های مرزی «چه کسی، کی، و کجا» را بررسی می کند (یعنی تحت چه شرایطی این مفاهیم و روابط کار خواهند کرد). اگرچه سازهها و گزارهها قبلاً در فصل 2 مورد بحث قرار گرفتند، برای کاملتر شدن آنها را در اینجا دوباره توضیح میدهیم.
سازه ها مفاهیم انتزاعی هستند که در سطح بالایی از انتزاع مشخص شده اند و به طور خاص برای توضیح پدیده مورد علاقه انتخاب می شوند. از فصل 2 به یاد بیاورید که سازه ها ممکن است تک بعدی (یعنی یک مفهوم واحد) مانند وزن یا سن یا چند بعدی (یعنی مفاهیم زیربنایی متعدد) مانند شخصیت یا فرهنگ باشند. در حالی که برخی از ساختارها مانند سن، تحصیلات و اندازه شرکت به راحتی قابل درک هستند، برخی دیگر مانند خلاقیت، تعصب و چابکی سازمانی ممکن است پیچیده تر و نامفهوم تر باشند و برخی دیگر مانند اعتماد، نگرش و یادگیری، ممکن است نشان دهنده گرایش های زمانی باشد تا حالت های ثابت. با این وجود، همه سازهها باید دارای تعریف عملیاتی روشن و بدون ابهام باشند که باید دقیقاً نحوه اندازهگیری سازه و در چه سطحی از تحلیل (فردی، گروهی، سازمانی و غیره). نمایش های قابل اندازه گیری سازه های انتزاعی را متغیر می نامند. به عنوان مثال، ضریب هوش (نمره IQ) متغیری است که برای اندازهگیری ساختاری انتزاعی به نام هوش به کار میرود. همانطور که قبلا ذکر شد، تحقیقات علمی در دو سطح پیش می رود: یک سطح نظری و یک سطح تجربی. سازه ها در سطح نظری مفهوم سازی می شوند، در حالی که متغیرها در سطح تجربی (مشاهده ای) عملیاتی و اندازه گیری می شوند. علاوه بر این، متغیرها ممکن است مستقل، وابسته، میانجی یا تعدیل کننده باشند، همانطور که در فصل 2 مورد بحث قرار گرفت. ضریب هوش (نمره IQ) متغیری است که برای اندازهگیری ساختاری انتزاعی به نام هوش به کار میرود. همانطور که قبلا ذکر شد، تحقیقات علمی در دو سطح پیش می رود: یک سطح نظری و یک سطح تجربی. سازه ها در سطح نظری مفهوم سازی می شوند، در حالی که متغیرها در سطح تجربی (مشاهده ای) عملیاتی و اندازه گیری می شوند. علاوه بر این، متغیرها ممکن است مستقل، وابسته، میانجی یا تعدیل کننده باشند، همانطور که در فصل 2 مورد بحث قرار گرفت. ضریب هوش (نمره IQ) متغیری است که برای اندازهگیری ساختاری انتزاعی به نام هوش به کار میرود. همانطور که قبلا ذکر شد، تحقیقات علمی در دو سطح پیش می رود: یک سطح نظری و یک سطح تجربی. سازه ها در سطح نظری مفهوم سازی می شوند، در حالی که متغیرها در سطح تجربی (مشاهده ای) عملیاتی و اندازه گیری می شوند. علاوه بر این، متغیرها ممکن است مستقل، وابسته، میانجی یا تعدیل کننده باشند، همانطور که در فصل 2 مورد بحث قرار گرفت. سازه ها در سطح نظری مفهوم سازی می شوند، در حالی که متغیرها در سطح تجربی (مشاهده ای) عملیاتی و اندازه گیری می شوند. علاوه بر این، متغیرها ممکن است مستقل، وابسته، میانجی یا تعدیل کننده باشند، همانطور که در فصل 2 مورد بحث قرار گرفت. سازه ها در سطح نظری مفهوم سازی می شوند، در حالی که متغیرها در سطح تجربی (مشاهده ای) عملیاتی و اندازه گیری می شوند. علاوه بر این، متغیرها ممکن است مستقل، وابسته، میانجی یا تعدیل کننده باشند، همانطور که در فصل 2 مورد بحث قرار گرفت.
گزاره ها ارتباطی هستند که بین سازه های مبتنی بر منطق قیاسی فرض شده اند. گزارهها به شکل اعلانی بیان میشوند و در حالت ایدهآل باید یک رابطه علت و معلولی را نشان دهند (به عنوان مثال، اگر X رخ دهد، Y به دنبال آن خواهد آمد). توجه داشته باشید که گزارهها ممکن است حدسی باشند، اما باید قابل آزمایش باشند، و اگر توسط مشاهدات تجربی پشتیبانی نمیشوند، باید رد شوند. با این حال، مانند سازه ها، گزاره ها در سطح نظری بیان می شوند، و آنها را فقط می توان با بررسی رابطه متناظر بین متغیرهای قابل اندازه گیری آن سازه ها آزمایش کرد. صورتبندی تجربی گزارهها که به عنوان روابط بین متغیرها بیان میشود، فرضیه نامیده میشود. تمایز بین گزاره ها (در سطح نظری فرموله شده) و فرضیه ها (آزموده شده در سطح تجربی) در شکل 4.1 نشان داده شده است.
سومین عنصر سازنده یک نظریه، منطقی است که مبنایی را برای توجیه گزاره ها به صورت فرضی فراهم می کند. منطق مانند یک «چسب» عمل میکند که ساختارهای نظری را به هم متصل میکند و معنا و ارتباط بین این سازهها را فراهم میکند. منطق همچنین بیانگر «توضیح» است که در هسته یک نظریه نهفته است. بدون منطق، گزارهها موردی، دلبخواه و بیمعنا خواهند بود و نمیتوانند به یک «نظام قضایا» منسجم که قلب هر نظریه است، گره بخورند.
در نهایت، همه نظریهها با مفروضاتی در مورد ارزشها، زمان و مکان و شرایط مرزی محدود میشوند که در کجا میتوان نظریه را به کار برد و در کجا نمیتوان آن را اعمال کرد. برای مثال، بسیاری از نظریههای اقتصادی فرض میکنند که انسانها منطقی (یا به طور محدود منطقی) هستند و از حداکثر کردن مطلوبیت بر اساس انتظارات هزینه و منفعت به عنوان راهی برای درک رفتار انسان استفاده میکنند. در مقابل، نظریههای علوم سیاسی فرض میکنند که افراد بیشتر سیاسی هستند تا منطقی، و سعی میکنند خود را در محیط حرفهای یا شخصی خود به گونهای قرار دهند که قدرت و کنترل خود را بر دیگران به حداکثر برسانند. با توجه به ماهیت مفروضات اساسی آنها، نظریه های اقتصادی و سیاسی به طور مستقیم قابل مقایسه نیستند. و اگر محققین هدفشان درک ساختار قدرت یا تکامل آن در یک سازمان باشد، نباید از نظریه های اقتصادی استفاده کنند. به همین ترتیب، نظریهها ممکن است مفروضات فرهنگی ضمنی داشته باشند (مثلاً آیا در فرهنگهای فردی یا جمعی کاربرد دارند)، مفروضات زمانی (مثلاً آیا در مراحل اولیه یا مراحل بعدی رفتار انسان اعمال میشوند) و مفروضات فضایی (مثلاً اینکه آیا برای فرهنگهای فردی اعمال میشوند یا خیر) محل های خاص اما نه برای سایرین). اگر قرار است یک نظریه به درستی مورد استفاده قرار گیرد یا مورد آزمایش قرار گیرد، تمام مفروضات ضمنی آن که مرزهای آن نظریه را تشکیل می دهند باید به درستی درک شوند. متأسفانه، نظریه پردازان به ندرت مفروضات ضمنی خود را به وضوح بیان می کنند، که منجر به کاربرد نادرست نظریه ها در موقعیت های مشکل در تحقیق می شود. این که آیا آنها برای فرهنگ های فردی یا جمعی اعمال می شوند)، مفروضات زمانی (به عنوان مثال، آیا در مراحل اولیه یا مراحل بعدی رفتار انسان اعمال می شوند)، و مفروضات فضایی (مثلاً آیا برای مکان های خاصی اعمال می شود اما برای مکان های دیگر اعمال نمی شود). اگر قرار است یک نظریه به درستی مورد استفاده قرار گیرد یا مورد آزمایش قرار گیرد، تمام مفروضات ضمنی آن که مرزهای آن نظریه را تشکیل می دهند باید به درستی درک شوند. متأسفانه، نظریه پردازان به ندرت مفروضات ضمنی خود را به وضوح بیان می کنند، که منجر به کاربرد نادرست نظریه ها در موقعیت های مشکل در تحقیق می شود. این که آیا آنها برای فرهنگ های فردی یا جمعی اعمال می شوند)، مفروضات زمانی (به عنوان مثال، آیا در مراحل اولیه یا مراحل بعدی رفتار انسان اعمال می شوند)، و مفروضات فضایی (مثلاً آیا برای مکان های خاصی اعمال می شود اما برای مکان های دیگر اعمال نمی شود). اگر قرار است یک نظریه به درستی مورد استفاده قرار گیرد یا مورد آزمایش قرار گیرد، تمام مفروضات ضمنی آن که مرزهای آن نظریه را تشکیل می دهند باید به درستی درک شوند. متأسفانه، نظریه پردازان به ندرت مفروضات ضمنی خود را به وضوح بیان می کنند، که منجر به کاربرد نادرست نظریه ها در موقعیت های مشکل در تحقیق می شود. تمام مفروضات ضمنی آن که مرزهای آن نظریه را تشکیل می دهند باید به درستی درک شوند. متأسفانه، نظریه پردازان به ندرت مفروضات ضمنی خود را به وضوح بیان می کنند، که منجر به کاربرد نادرست نظریه ها در موقعیت های مشکل در تحقیق می شود. تمام مفروضات ضمنی آن که مرزهای آن نظریه را تشکیل می دهند باید به درستی درک شوند. متأسفانه، نظریه پردازان به ندرت مفروضات ضمنی خود را به وضوح بیان می کنند، که منجر به کاربرد نادرست نظریه ها در موقعیت های مشکل در تحقیق می شود.
ویژگی های یک نظریه خوب
نظریه ها ساده شده و اغلب جزئی از واقعیت اجتماعی پیچیده هستند. به این ترتیب، میتواند تبیینهای خوب یا تبیینهای ضعیف، و در نتیجه، نظریههای خوب یا نظریههای ضعیف وجود داشته باشد. چگونه میتوانیم «خوبی» یک نظریه را ارزیابی کنیم؟ معیارهای مختلفی توسط محققین مختلف ارائه شده است که مهمترین آنها در زیر ذکر شده است:
- سازگاری منطقی : آیا سازههای نظری، گزارهها، شرایط مرزی و مفروضات از نظر منطقی با یکدیگر سازگار هستند؟ اگر برخی از این «بلوکهای سازنده» یک نظریه با یکدیگر ناسازگار باشند (مثلاً، یک نظریه عقلانیت را فرض میکند، اما برخی از ساختارها مفاهیم غیرعقلانی را نشان میدهند)، آنگاه نظریه، نظریه ضعیفی است.
- قدرت تبیینی : یک نظریه داده شده چقدر واقعیت را توضیح می دهد (یا پیش بینی می کند)؟ تئوری های خوب آشکارا پدیده هدف را بهتر از نظریه های رقیب توضیح می دهند، همانطور که اغلب با مقدار توضیح داده شده واریانس (R-square) در معادلات رگرسیون اندازه گیری می شود.
- ابطال پذیری: فیلسوف بریتانیایی کارل پوپر در دهه 1940 اظهار داشت که برای معتبر بودن نظریه ها باید ابطال پذیر باشند. ابطال پذیری تضمین می کند که نظریه به طور بالقوه قابل رد است، اگر داده های تجربی با گزاره های نظری مطابقت نداشته باشند، که امکان آزمایش تجربی آنها توسط محققان را فراهم می کند. به عبارت دیگر، نظریهها نمیتوانند نظریه باشند، مگر اینکه از نظر تجربی قابل آزمایش باشند. گزارههای توتولوژیک، مانند «یک روز با درجه حرارت بالا، یک روز گرم است» از نظر تجربی قابل آزمایش نیستند، زیرا یک روز گرم به عنوان روزی با دمای بالا تعریف میشود (و اندازهگیری میشود) و از این رو، چنین گزارههایی را نمیتوان به عنوان یک گزاره نظری در نظر گرفت. ابطال پذیری مستلزم وجود توضیحات رقیب است و اطمینان می دهد که سازه ها به اندازه کافی قابل اندازه گیری هستند و غیره. با این حال، توجه داشته باشید که گفتن اینکه یک نظریه ابطال پذیر است با گفتن اینکه یک نظریه باید جعل شود یکسان نیست. اگر یک نظریه واقعاً بر اساس شواهد تجربی جعل شده باشد، احتمالاً برای شروع یک نظریه ضعیف بوده است!
- صرفه جویی: صرفه جویی بررسی می کند که چه مقدار از یک پدیده با چند متغیر توضیح داده می شود. این مفهوم به منطقدان انگلیسی قرن چهاردهم، پدر ویلیام اوکام (و از این رو «تیغ اوکام» یا «تیغ اوکام» نامیده میشود، نسبت داده میشود، که بیان میکند که در میان توضیحات رقابتی که به اندازه کافی شواهد مشاهدهشده را توضیح میدهند، سادهترین نظریه (یعنی نظریهای که استفاده میکند) کمترین تعداد متغیرها یا کمترین فرضیات) بهترین است. تبیین یک پدیده اجتماعی پیچیده همیشه می تواند با افزودن سازه های بیشتر و بیشتر افزایش یابد. با این حال، چنین رویکردی هدف از داشتن یک نظریه را که به منظور تبیین «سادهسازی» و تعمیمپذیر واقعیت است، ناکام میگذارد. صرفه جویی به درجات آزادی در یک نظریه معین مربوط می شود. تئوریهای پرهیز از درجات آزادی بالاتری برخوردارند،
رویکردهای نظریه پردازی
محققان چگونه نظریه می سازند؟ Steinfeld و Fulk (1990) [2] چهار چنین رویکردی را توصیه می کنند. اولین رویکرد، ساختن نظریه ها به صورت استقرایی بر اساس الگوهای مشاهده شده از رویدادها یا رفتارها است. چنین رویکردی اغلب «ساختن نظریه زمینهای» نامیده میشود، زیرا این نظریه مبتنی بر مشاهدات تجربی است. این تکنیک به شدت به توانایی های مشاهده ای و تفسیری محقق وابسته است و نظریه حاصل ممکن است ذهنی و غیر قابل تایید باشد. علاوه بر این، مشاهده الگوهای معینی از رویدادها لزوماً نظریهای نمیسازد، مگر اینکه محقق قادر به ارائه توضیحات منسجم برای الگوهای مشاهده شده باشد. در فصل بعدی در مورد تحقیق کیفی، رویکرد نظریه زمینه ای را مورد بحث قرار خواهیم داد.
رویکرد دوم برای تئوریسازی، انجام یک تحلیل مفهومی از پایین به بالا برای شناسایی مجموعههای مختلف پیشبینیکنندههای مرتبط با پدیده مورد علاقه با استفاده از یک چارچوب از پیش تعریفشده است. یکی از این چارچوب ها ممکن است یک چارچوب ساده ورودی-فرآیند-خروجی باشد، که در آن محقق ممکن است به دنبال دسته های مختلف ورودی ها، مانند عوامل فردی، سازمانی، و/یا فناوری که به طور بالقوه با پدیده مورد علاقه (خروجی) مرتبط هستند، باشد. فرآیندهای اساسی که این عوامل را به پدیده هدف مرتبط می کند. این نیز یک رویکرد استقرایی است که به شدت بر تواناییهای استقرایی محقق متکی است، و تفسیر ممکن است توسط دانش قبلی محقق از پدیده مورد مطالعه مغرضانه باشد.
سومین رویکرد نظریه پردازی، بسط یا اصلاح نظریه های موجود برای توضیح یک زمینه جدید است، مانند بسط نظریه های یادگیری فردی برای توضیح یادگیری سازمانی. در حین ایجاد چنین بسطی، برخی مفاهیم، گزارهها، و/یا شرایط مرزی نظریه قدیمی ممکن است حفظ شوند و برخی دیگر برای تناسب با زمینه جدید اصلاح شوند. این رویکرد قیاسی از موجودی غنی نظریههای علوم اجتماعی که توسط نظریهپردازان قبلی توسعه یافته بود، استفاده میکند و روشی کارآمد برای ساختن نظریههای جدید با ایجاد نظریههای موجود است.
رویکرد چهارم استفاده از نظریه های موجود در زمینه های کاملاً جدید با استفاده از شباهت های ساختاری بین این دو زمینه است. این رویکرد بر استدلال از طریق قیاس متکی است و احتمالاً خلاقانه ترین روش نظریه پردازی با استفاده از رویکرد قیاسی است. به عنوان مثال، مارکوس (1987) [3] از شباهت های مشابه بین یک انفجار هسته ای و رشد کنترل نشده شبکه ها یا مشاغل مبتنی بر شبکه برای ارائه یک نظریه توده بحرانی رشد شبکه استفاده کرد. همانطور که یک انفجار هسته ای برای حفظ یک انفجار هسته ای نیاز به توده بحرانی مواد رادیواکتیو دارد، مارکوس پیشنهاد کرد که یک شبکه برای حفظ رشد خود به توده بحرانی از کاربران نیاز دارد و بدون چنین جرم بحرانی، کاربران ممکن است شبکه را ترک کنند و باعث نابودی نهایی شود. از شبکه
نمونه هایی از نظریه های علوم اجتماعی
در این بخش، مروری کوتاه بر چند نظریه مصور از رشتههای مختلف علوم اجتماعی ارائه میکنیم. این نظریه ها انواع مختلف رفتارهای اجتماعی را با استفاده از مجموعه ای از سازه ها، گزاره ها، شرایط مرزی، مفروضات و منطق زیربنایی توضیح می دهند. توجه داشته باشید که موارد زیر فقط یک مقدمه ساده برای این نظریه ها است. به خوانندگان توصیه می شود برای جزئیات و بینش بیشتر در مورد هر نظریه به منابع اصلی این نظریه ها مراجعه کنند.
نظریه نمایندگی. نظریه نمایندگی (همچنین به نام نظریه عامل اصلی)، یک نظریه کلاسیک در ادبیات اقتصاد سازمانی، در اصل توسط راس (1973) [4] برای توضیح روابط دو طرفه (مانند روابط بین کارفرما و کارکنانش، بین سازمانی پیشنهاد شد). مدیران اجرایی و سهامداران و بین خریداران و فروشندگان) که اهداف آنها با یکدیگر همخوانی ندارند. هدف تئوری نمایندگی تعیین قراردادهای بهینه و شرایطی است که تحت آن چنین قراردادهایی ممکن است به حداقل رساندن اثر ناسازگاری هدف کمک کند. مفروضات اصلی این تئوری این است که انسان ها افرادی با نفع شخصی، به طور محدود منطقی و ریسک گریز هستند و این نظریه را می توان در سطح فردی یا سازمانی به کار برد.
دو طرف در این نظریه، اصیل و عامل هستند; مدیر عامل نماینده را به کار می گیرد تا وظایف خاصی را از طرف او انجام دهد. در حالی که هدف مدیر، تکمیل سریع و مؤثر وظیفه تعیین شده است، هدف نماینده ممکن است کار با سرعت خاص خود، اجتناب از خطرات، و جستجوی منافع شخصی (مانند پرداخت شخصی) به جای منافع شرکت باشد. از این رو، ناهماهنگی هدف. ترکیب ماهیت مشکل ممکن است مشکلات عدم تقارن اطلاعاتی باشد که ناشی از ناتوانی مدیر در مشاهده کافی رفتار عامل یا ارزیابی دقیق مجموعه مهارت های عامل است. چنین عدم تقارن ممکن است منجر به مشکلات نمایندگی شود که در آن نماینده ممکن است تلاش لازم برای انجام کار را انجام ندهد (مشکل خطر اخلاقی) یا ممکن است تخصص یا مهارت های خود را برای به دست آوردن کار به اشتباه معرفی کند اما آنطور که انتظار می رود عمل نکند (مشکل انتخاب نامطلوب). . قراردادهای معمولی که مبتنی بر رفتار هستند، مانند حقوق ماهانه، نمی توانند بر این مشکلات غلبه کنند. از این رو، نظریه نمایندگی استفاده از قراردادهای مبتنی بر نتیجه، مانند کمیسیون یا هزینه قابل پرداخت پس از اتمام کار، یا قراردادهای ترکیبی که انگیزههای مبتنی بر رفتار و نتیجهمحور را ترکیب میکنند، توصیه میکند. طرح های اختیار سهام کارکنان نمونه ای از یک قرارداد مبتنی بر نتیجه است در حالی که پرداخت کارکنان یک قرارداد مبتنی بر رفتار است. نظریه آژانس همچنین ابزارهایی را توصیه میکند که مدیران ممکن است برای بهبود کارایی قراردادهای مبتنی بر رفتار، مانند سرمایهگذاری در مکانیسمهای نظارتی (مانند استخدام سرپرستان) برای مقابله با عدم تقارن اطلاعاتی ناشی از خطر اخلاقی، طراحی قراردادهای تجدیدپذیر مشروط به عملکرد نماینده (عملکرد) استفاده کنند. ارزیابی باعث می شود قرارداد تا حدی مبتنی بر نتیجه باشد)
نظریه رفتار برنامه ریزی شده. پیشنهاد شده توسط ازجن (1991) [5]، نظریه رفتار برنامه ریزی شده (TPB) یک نظریه تعمیم یافته رفتار انسانی در ادبیات روانشناسی اجتماعی است که می تواند برای مطالعه طیف گسترده ای از رفتارهای فردی مورد استفاده قرار گیرد. فرض بر این است که رفتار فردی نشان دهنده انتخاب آگاهانه مستدل است و توسط تفکر شناختی و فشارهای اجتماعی شکل می گیرد. این تئوری فرض می کند که رفتارها بر اساس قصد فرد در مورد آن رفتار است که به نوبه خود تابعی از نگرش فرد نسبت به رفتار، هنجار ذهنی در مورد آن رفتار و درک کنترل بر آن رفتار است (شکل 4.2 را ببینید). نگرش به عنوان احساسات کلی مثبت یا منفی فرد در مورد انجام رفتار مورد نظر تعریف می شود که ممکن است به عنوان جمع بندی باورهای فرد در مورد پیامدهای مختلف آن رفتار ارزیابی شود.
هنجار ذهنی به درک فرد از این موضوع اشاره دارد که آیا افراد مهم برای آن شخص از فرد انتظار دارند رفتار مورد نظر را انجام دهد یا خیر، و به عنوان ترکیبی وزنی از هنجارهای مورد انتظار گروه های مرجع مختلف مانند دوستان، همکاران یا سرپرستان در محل کار نشان داده می شود. کنترل رفتاری درک فرد از کنترل های داخلی یا خارجی است که رفتار مورد نظر را محدود می کند. کنترل های داخلی ممکن است شامل توانایی فرد برای انجام رفتار مورد نظر (خودکارآمدی) باشد، در حالی که کنترل بیرونی به در دسترس بودن منابع خارجی مورد نیاز برای انجام آن رفتار (شرایط تسهیل کننده) اشاره دارد. TPB همچنین پیشنهاد می کند که گاهی افراد ممکن است قصد انجام یک رفتار معین را داشته باشند، اما منابع لازم برای انجام آن را ندارند، و بنابراین پیشنهاد می کند که کنترل رفتاری می تواند تأثیر مستقیمی بر رفتار داشته باشد.
TPB بسط یک نظریه قبلی به نام تئوری عمل استدلالی است که شامل نگرش و هنجار ذهنی به عنوان محرک های اصلی قصد است، اما نه کنترل رفتاری. ساختار دوم توسط Ajzen در TPB اضافه شد تا شرایطی را که افراد ممکن است کنترل ناقصی بر رفتارهای خود داشته باشند (مانند دسترسی نداشتن به اینترنت پرسرعت برای گشت و گذار در وب) را توضیح دهد.
نظریه انتشار نوآوری نظریه انتشار نوآوری (IDT) یک نظریه اساسی در ادبیات ارتباطات است که توضیح می دهد که چگونه نوآوری ها در میان جمعیتی از پذیرندگان بالقوه پذیرفته می شوند. این مفهوم اولین بار توسط گابریل تارد، جامعه شناس فرانسوی مورد مطالعه قرار گرفت، اما این نظریه توسط اورت راجرز در سال 1962 بر اساس مشاهدات 508 مطالعه انتشار ایجاد شد. چهار عنصر کلیدی در این نظریه عبارتند از: نوآوری، کانال های ارتباطی، زمان و سیستم اجتماعی. نوآوری ها ممکن است شامل فناوری های جدید، شیوه های جدید یا ایده های جدید باشد و پذیرندگان ممکن است افراد یا سازمان ها باشند. در سطح کلان (جمعیت)، IDT انتشار نوآوری را به عنوان یک فرآیند ارتباطی می بیند که در آن افراد در یک سیستم اجتماعی از طریق کانال های ارتباطی (مانند رسانه های جمعی یا پذیرندگان قبلی) در مورد یک نوآوری جدید و مزایای بالقوه آن یاد می گیرند و متقاعد می شوند که آن را بپذیرند. انتشار یک فرآیند زمانی است. فرآیند انتشار در میان چند پذیرنده اولیه آهسته شروع می شود، سپس با پذیرش نوآوری توسط جمعیت اصلی سرعت می گیرد و در نهایت با رسیدن جمعیت پذیرنده به حد اشباع، سرعت خود را کاهش می دهد. بنابراین الگوی پذیرش تجمعی یک منحنی S شکل است، همانطور که در شکل 4.3 نشان داده شده است، و توزیع پذیرنده نشان دهنده یک توزیع نرمال است. همه پذیرندگان یکسان نیستند و پذیرندگان را می توان بر اساس زمان پذیرش آنها به نوآوران، پذیرندگان اولیه، اکثریت اولیه، اکثریت دیررس و عقب مانده طبقه بندی کرد.
راجرز (1995) در سطح خرد (پذیرنده) [6]پیشنهاد می کند که پذیرش نوآوری فرآیندی متشکل از پنج مرحله است: (1) دانش: زمانی که پذیرندگان برای اولین بار در مورد یک نوآوری از رسانه های جمعی یا کانال های بین فردی یاد می گیرند، (2) متقاعدسازی: زمانی که توسط پذیرندگان قبلی متقاعد می شوند تا نوآوری را امتحان کنند، 3) تصمیم: تصمیم آنها برای پذیرش یا رد نوآوری، (4) اجرا: استفاده اولیه آنها از نوآوری، و (5) تایید: تصمیم آنها برای ادامه استفاده از آن به حداکثر پتانسیل خود (شکل 4.4 را ببینید). فرض بر این است که پنج ویژگی نوآوری تصمیمات اتخاذ کننده نوآوری را شکل می دهند: (1) مزیت نسبی: مزایای مورد انتظار یک نوآوری نسبت به نوآوری های قبلی، (2) سازگاری: میزان تناسب نوآوری با عادات کاری، باورها، و مقادیر، (3) پیچیدگی: میزان یادگیری و استفاده از نوآوری دشوار است، (4) آزمایش پذیری: میزانی که می توان نوآوری را به صورت آزمایشی آزمایش کرد، و (5) مشاهده پذیری: تا چه حد می توان نتایج استفاده از نوآوری را نشان داد. به وضوح مشاهده شده است. دو ویژگی آخر از آن زمان در بسیاری از مطالعات نوآوری حذف شده است. پیچیدگی با پذیرش نوآوری همبستگی منفی دارد، در حالی که چهار عامل دیگر همبستگی مثبت دارند. پذیرش نوآوری همچنین به عوامل شخصی مانند ریسک پذیری پذیرنده، سطح تحصیلات، جهان وطن گرایی و تأثیر ارتباطات بستگی دارد. پذیرندگان اولیه، جسور هستند، تحصیلات خوبی دارند و برای اطلاعات در مورد نوآوری بیشتر به رسانه های جمعی متکی هستند، در حالی که پذیرندگان بعدی بیشتر به منابع بین فردی (مانند دوستان و خانواده) به عنوان منبع اصلی اطلاعات خود متکی هستند.
مدل درستنمایی بسط. توسعه یافته توسط Petty و Cacioppo (1986) [7]مدل درستنمایی تفصیلی (ELM) یک نظریه دو فرآیندی شکلگیری یا تغییر نگرش در ادبیات روانشناسی است. این توضیح می دهد که چگونه افراد می توانند تحت تأثیر قرار گیرند تا نگرش خود را نسبت به یک شیء، رویداد یا رفتار خاص تغییر دهند و کارایی نسبی چنین استراتژی های تغییری را توضیح دهند. ELM معتقد است که نگرش فرد ممکن است توسط دو “مسیر” نفوذ شکل گیرد، مسیر مرکزی و مسیر پیرامونی، که در میزان پردازش اطلاعات متفکرانه یا “تفصیل” مورد نیاز افراد متفاوت است (شکل 4.5 را ببینید). مسیر مرکزی از فرد میخواهد که در مورد بحثهای مرتبط با موضوع در یک پیام اطلاعاتی فکر کند و محاسن و ارتباط آن استدلالها را به دقت بررسی کند، قبل از اینکه قضاوتی آگاهانه در مورد هدف مورد نظر داشته باشد. در مسیر محیطی، آزمودنیها به «سرنخهای» خارجی مانند تعداد کاربران قبلی تکیه میکنند. تائیدات کارشناسان، یا دوست داشتن تأیید کننده، به جای کیفیت استدلال، در قالب بندی نگرش خود نسبت به هدف مورد نظر. مسیر دوم از نظر شناختی نیاز کمتری دارد و مسیرهای تغییر نگرش معمولاً در ELM با استفاده از ساختارهای کیفیت استدلال و نشانههای جانبی عملیاتی میشوند.
اینکه افراد تحت تأثیر مسیرهای مرکزی یا پیرامونی قرار می گیرند، به توانایی و انگیزه آنها برای تشریح محاسن اصلی یک استدلال بستگی دارد. این توانایی و انگیزه برای تفصیل، احتمال تفصیل نامیده می شود. افرادی که در حالت احتمال تشریح بالا هستند (توانایی بالا و انگیزه بالا) احتمال بیشتری دارد که اطلاعات ارائه شده را به طور متفکرانه پردازش کنند و بنابراین بیشتر تحت تأثیر کیفیت استدلال قرار می گیرند، در حالی که افرادی که در حالت احتمال توضیح پایین هستند بیشتر با نشانه های پیرامونی انگیزه دارند. احتمال توضیح یک ویژگی موقعیتی است و یک ویژگی شخصی نیست. به عنوان مثال، یک پزشک ممکن است از مسیر مرکزی برای تشخیص و درمان یک بیماری پزشکی استفاده کند (به دلیل تخصص خود در مورد موضوع)، اما ممکن است برای درک مشکلات ماشین خود به نشانه های محیطی از مکانیک خودرو تکیه کند.
نظریه بازدارندگی عمومی. دو فیلسوف سودگرای قرن هجدهم، سزار بکاریا و جرمی بنتام، نظریه بازدارندگی عمومی (GDT) را هم به عنوان تبیین جرم و هم روشی برای کاهش آن تدوین کردند. GDT بررسی می کند که چرا افراد خاصی در رفتارهای انحرافی، ضد اجتماعی یا جنایتکارانه شرکت می کنند. این نظریه معتقد است که مردم اساساً منطقی هستند (هم برای رفتارهای منطبق و هم برای رفتارهای انحرافی)، و آنها آزادانه رفتارهای انحرافی را بر اساس یک محاسبه منطقی هزینه و فایده انتخاب می کنند. از آنجا که افراد به طور طبیعی رفتارهای حداکثر سودمندی را انتخاب میکنند، انتخابهای انحرافی که موجب منفعت یا لذت شخصی میشوند را میتوان با افزایش هزینههای چنین رفتارهایی در قالب تنبیه (اقدامات متقابل) و همچنین افزایش احتمال دلهره کنترل کرد. سرعت، شدت،
در حالی که تحقیقات پوزیتیویستی کلاسیک در جرم شناسی به دنبال علل تعمیم یافته رفتارهای مجرمانه مانند فقر، فقدان تحصیلات، شرایط روانی است و راهکارهایی را برای بازپروری مجرمان توصیه می کند، مانند ارائه آموزش های شغلی و درمان پزشکی به آنها، GDT بر فرآیند تصمیم گیری جنایی تمرکز می کند. و عوامل موقعیتی که بر آن فرآیند تأثیر می گذارد. از این رو، وضعیت شخصی یک جنایتکار (مانند ارزش های شخصی، ثروت و نیاز او به پول) و زمینه محیطی (مانند میزان محافظت از هدف، میزان کارآمدی پلیس محلی، میزان احتمال دستگیری مجرمان) نقش کلیدی در این فرآیند تصمیم گیری ایفا می کند. تمرکز GDT نحوه بازپروری مجرمان و جلوگیری از رفتارهای مجرمانه آینده نیست، بلکه چگونگی کاهش جذابیت فعالیت های مجرمانه و در نتیجه پیشگیری از جرایم است. برای این منظور، “تقویت هدف” مانند نصب دکل ها و ایجاد مهارت های دفاع شخصی، عوامل بازدارنده قانونی مانند حذف آزادی مشروط برای جرایم خاص، “قانون سه اعتصاب” (حبس اجباری برای سه جرم، حتی اگر جرایم جزئی و بی ارزش باشند. حبس) و مجازات اعدام، افزایش احتمال دستگیری با استفاده از وسایلی مانند برنامههای نظارت محله، نیروهای ویژه مبارزه با مواد مخدر یا جرایم مرتبط با باند، و افزایش گشتهای پلیس و برنامههای آموزشی مانند اعلامیههای بسیار قابل مشاهده مانند «متجاوزین تحت تعقیب قرار گیرد» در پیشگیری از جرایم موثر هستند. این نظریه نه تنها برای جنایات سنتی، بلکه برای جنایات یقه سفید معاصر مانند تجارت خودی، دزدی نرم افزاری و به اشتراک گذاری غیرقانونی موسیقی نیز پیامدهای جالبی دارد. «تقویت هدف» مانند نصب پیچ و مهره و ایجاد مهارتهای دفاع شخصی، عوامل بازدارنده قانونی مانند حذف آزادی مشروط برای جرایم خاص، «قانون سه ضربهای» (حبس اجباری برای سه جرم، حتی اگر جرایم جزئی باشند و ارزش حبس نداشته باشند) و مجازات اعدام، افزایش احتمال دستگیری با استفاده از ابزارهایی مانند برنامههای نظارت محله، نیروهای ویژه مبارزه با مواد مخدر یا جرایم مرتبط با باند، و افزایش گشتهای پلیس و برنامههای آموزشی مانند اعلامیههای بسیار قابل مشاهده مانند «متخلفان تحت پیگرد قانونی قرار خواهند گرفت» موثر در پیشگیری از جرایم این نظریه نه تنها برای جنایات سنتی، بلکه برای جنایات یقه سفید معاصر مانند تجارت خودی، دزدی نرم افزاری و به اشتراک گذاری غیرقانونی موسیقی نیز پیامدهای جالبی دارد. «تقویت هدف» مانند نصب پیچ و مهره و ایجاد مهارتهای دفاع شخصی، عوامل بازدارنده قانونی مانند حذف آزادی مشروط برای جرایم خاص، «قانون سه ضربهای» (حبس اجباری برای سه جرم، حتی اگر جرایم جزئی باشند و ارزش حبس نداشته باشند) و مجازات اعدام، افزایش احتمال دستگیری با استفاده از ابزارهایی مانند برنامههای نظارت محله، نیروهای ویژه مبارزه با مواد مخدر یا جرایم مرتبط با باند، و افزایش گشتهای پلیس و برنامههای آموزشی مانند اعلامیههای بسیار قابل مشاهده مانند «متخلفان تحت پیگرد قانونی قرار خواهند گرفت» موثر در پیشگیری از جرایم این نظریه نه تنها برای جنایات سنتی، بلکه برای جنایات یقه سفید معاصر مانند تجارت خودی، دزدی نرم افزاری و به اشتراک گذاری غیرقانونی موسیقی نیز پیامدهای جالبی دارد. عوامل بازدارنده قانونی مانند حذف آزادی مشروط برای جرایم خاص، “قانون سه اعتصاب” (حبس اجباری برای سه جرم، حتی اگر جرایم جزئی باشد و ارزش حبس نداشته باشد)، و مجازات اعدام، افزایش احتمال دستگیری با استفاده از ابزارهایی مانند نگهبانی محله. برنامهها، گروههای ویژه مبارزه با مواد مخدر یا جرایم مرتبط با باند، و افزایش گشتهای پلیس و برنامههای آموزشی مانند اعلامیههای بسیار قابل مشاهده مانند «متخلفان تحت تعقیب قرار خواهند گرفت» در پیشگیری از جرایم مؤثر هستند. این نظریه نه تنها برای جنایات سنتی، بلکه برای جنایات یقه سفید معاصر مانند تجارت خودی، دزدی نرم افزاری و به اشتراک گذاری غیرقانونی موسیقی نیز پیامدهای جالبی دارد. عوامل بازدارنده قانونی مانند حذف آزادی مشروط برای جرایم خاص، “قانون سه اعتصاب” (حبس اجباری برای سه جرم، حتی اگر جرایم جزئی باشد و ارزش حبس نداشته باشد)، و مجازات اعدام، افزایش احتمال دستگیری با استفاده از ابزارهایی مانند نگهبانی محله. برنامهها، گروههای ویژه مبارزه با مواد مخدر یا جرایم مرتبط با باند، و افزایش گشتهای پلیس و برنامههای آموزشی مانند اعلامیههای بسیار قابل مشاهده مانند «متخلفان تحت تعقیب قرار خواهند گرفت» در پیشگیری از جرایم مؤثر هستند. این نظریه نه تنها برای جنایات سنتی، بلکه برای جنایات یقه سفید معاصر مانند تجارت خودی، دزدی نرم افزاری و به اشتراک گذاری غیرقانونی موسیقی نیز پیامدهای جالبی دارد. حتی اگر جرایم جزئی باشد و ارزش حبس نداشته باشد) و مجازات اعدام، افزایش احتمال دستگیری با استفاده از وسایلی مانند برنامه های تماشای محله، نیروهای ویژه مبارزه با مواد مخدر یا جرایم مرتبط با باند، و افزایش گشت های پلیس و برنامه های آموزشی از این قبیل. زیرا اخطارهای بسیار قابل مشاهده مانند “متخلفان تحت پیگرد قانونی قرار خواهند گرفت” در پیشگیری از جرایم موثر است. این نظریه نه تنها برای جنایات سنتی، بلکه برای جنایات یقه سفید معاصر مانند تجارت خودی، دزدی نرم افزاری و به اشتراک گذاری غیرقانونی موسیقی نیز پیامدهای جالبی دارد. حتی اگر جرایم جزئی باشد و ارزش حبس نداشته باشد) و مجازات اعدام، افزایش احتمال دستگیری با استفاده از وسایلی مانند برنامه های تماشای محله، نیروهای ویژه مبارزه با مواد مخدر یا جرایم مرتبط با باند، و افزایش گشت های پلیس و برنامه های آموزشی از این قبیل. زیرا اخطارهای بسیار قابل مشاهده مانند “متخلفان تحت پیگرد قانونی قرار خواهند گرفت” در پیشگیری از جرایم موثر است. این نظریه نه تنها برای جنایات سنتی، بلکه برای جنایات یقه سفید معاصر مانند تجارت خودی، دزدی نرم افزاری و به اشتراک گذاری غیرقانونی موسیقی نیز پیامدهای جالبی دارد. و برنامه های آموزشی مانند اخطارهای بسیار قابل مشاهده مانند “متخلفان تحت پیگرد قانونی قرار خواهند گرفت” در پیشگیری از جرایم موثر است. این نظریه نه تنها برای جنایات سنتی، بلکه برای جنایات یقه سفید معاصر مانند تجارت خودی، دزدی نرم افزاری و به اشتراک گذاری غیرقانونی موسیقی نیز پیامدهای جالبی دارد. و برنامه های آموزشی مانند اخطارهای بسیار قابل مشاهده مانند “متخلفان تحت پیگرد قانونی قرار خواهند گرفت” در پیشگیری از جرایم موثر است. این نظریه نه تنها برای جنایات سنتی، بلکه برای جنایات یقه سفید معاصر مانند تجارت خودی، دزدی نرم افزاری و به اشتراک گذاری غیرقانونی موسیقی نیز پیامدهای جالبی دارد
بدون نظر