دانشمندکارآفرین:رازهایی که هر دانشجو باید بداند
این گزیده ها از کتابی با عنوان “دانشمند کارآفرین: یک طرز فکر جدید برای موفقیت در آکادمی و فراتر از آن” نوشته ایلانا ام. هوروویتز است. نویسنده در این کتاب استدلال می کند که پژوهشگران، به ویژه دانشجویان تحصیلات تکمیلی و پژوهشگران ابتدای کار، می توانند با پذیرش رویکرد کارآفرینانه در حرفه خود موفق تر شوند. این رویکرد شامل تصدیگری، مدیریت عدم قطعیت، حل مسئله، بهره گیری از منابع و انتشار ایده ها به مخاطبان گسترده تر است. این کتاب با تکیه بر داستان های شخصی، مصاحبه با دانشگاهیان و کارآفرینان، و تحقیقات، راهبردهای عملی را برای پژوهشگران ارائه می دهد تا این طرز فکر را پرورش داده و مسیرهای حرفه ای متنوع را در داخل و خارج از دانشگاه ایجاد کنند.
فصل اول با عنوان «ذهنیت کارآفرینانه»
فصل اول با عنوان «ذهنیت کارآفرینانه» قصد دارد به شما کمک کند تا مانند یک پژوهشگر کارآفرین فکر کنید. این فصل این ایده را مطرح میکند که یک ذهنیت کارآفرینانه میتواند به پژوهشگران کمک کند دامنه و تأثیر کار خود را افزایش دهند و دیدگاهی الهامبخش برای نقش پژوهشگران و پژوهش در دنیای امروز ارائه میدهد. این رویکرد برای کسانی که در آغاز مسیر علمی خود هستند، مانند دانشجویان دکترا و پسادکترا، و همچنین برای اعضای هیئت علمی در مراحل اولیه تا میانی حرفه، مناسب است.
تمرکز اصلی فصل اول بر این است که چگونه اتخاذ یک ذهنیت کارآفرینانه میتواند برای موفقیت در دانشگاه و فراتر از آن ضروری باشد. این کتاب یک راهنمای “چگونه” برای آکادمیا نیست، بلکه در مورد بازاندیشی در مورد معنای پژوهشگر بودن است.
ذهنیت کارآفرینانه شامل اجزای کلیدی زیر است:
- بازاندیشی در تمایلات “دانشجوی خوب” بودن: در حالی که دانشجو بودن یک پیشنیاز برای ورود به تحصیلات تکمیلی است، مهارتهای لازم برای موفقیت تحصیلی لزوماً همان مهارتهای مورد نیاز برای تولید پژوهش اصیل نیستند. دانشجویان دکترا اغلب خود را در صندلی مسافر تحصیلات خود میبینند و انتظار دارند دستورالعملها را دنبال کنند و کادرها را علامت بزنند، اما برنامههای دکترا ساختار کمتری دارند و نیاز به رهبری و ابتکار عمل دارند. خوب بودن در دانشگاه نیاز به نشان دادن دانستن پاسخ صحیح ایجاد کرده است، اما این رویکرد مانع ذهنیت کارآفرینانه میشود.
- جشن گرفتن استقلال: دانشگاه با تمام کاستیهایش، استقلال و فرصتهای زیادی را برای تمرین تفکر کارآفرینانه ارائه میدهد. این آزادی در دنبال کردن علایق و اهداف، یک امتیاز است که باید برای ایجاد مسیری منحصر به فرد مورد استفاده قرار گیرد. پژوهشگران باید بهعمد در مورد چگونگی استفاده از این زمان برای پرورش مهارتهای قابل عرضه در بازار و تعیین آنچه آنها را از دیگران متمایز میکند، فکر کنند. آنها باید فرصتها را برای خودشان ایجاد کنند و منتظر نمانند تا مشاوران یا دانشگاه این کار را برای آنها انجام دهند.
- با اعتماد به نفس از تردید عبور کردن: بخشی اساسی از ذهنیت کارآفرینانه، داشتن حس قوی خودکارآمدی است. این به معنای اعتماد به تواناییهای شما برای غلبه بر چالشها و دستیابی به اهداف، حتی در مواجهه با بدبینی یا عقبنشینی است. در دانشگاه، دانشجویان دکترا در پایینترین رده یک نردبان بسیار بلند قرار دارند و اغلب با تردید به خود و سندرم فریبکار مواجه میشوند. صنایع دیگر مانند کسبوکار و روزنامهنگاری، اغلب سلسله مراتبی کمتری دارند و به افراد اجازه میدهند ایدههای خود را به بالا هدایت کنند، که میتواند حس خودکارآمدی را تقویت کند.
- مالکیت تحصیل و حرفه خود را به دست گرفتن: اتخاذ یک ذهنیت کارآفرینانه بازی را در مورد چگونگی نگاه شما به خودتان و مسیر حرفهای شما تغییر میدهد. به جای اینکه بخشی از یک “ماشین” دانشگاهی باشید و کادرهای دیگران را علامت بزنید، میتوانید کادرهای خود را ایجاد کرده و در مورد آنچه ارزشمند است تصمیم بگیرید.
ذهنیت کارآفرینانه بر اساس تفکر معلولگرا (effectual thinking) است که از آنچه فرد دارد (منابع، تواناییها، آرزوها) شروع میشود و بر انتخاب نتایج ممکن تمرکز میکند. این برخلاف تفکر علّی (causal thinking) است که با یک هدف از پیش تعیین شده شروع میشود و بر شناسایی بهینهترین ابزارها برای دستیابی به آن هدف تمرکز دارد. تفکر معلولگرا تطبیقی است و فرض میکند آینده غیرقابل پیشبینی است. کارآفرینان اغلب نه با پیشبینی آینده، بلکه با استفاده از آنچه در دسترس دارند و کار برای شکل دادن به آینده موفق میشوند.
ذهنیت کارآفرینانه در مورد به کارگیری خلاقیت و نبوغ در حل مسئله است تا چیزی خلق کنید که قبلاً وجود نداشته یا چیزی را از یک زمینه متفاوت به کاربردی جدید به شیوهای نوآورانه تطبیق دهید. این به معنای پذیرش محدودیت منابع در شرایط نامطمئن و دیدن خود به عنوان یک پژوهشگر کارآفرین با قدرت شکل دادن به تفکر مردم از طریق تولید دانش و انتشار ایدههای خود در جهان است. این ذهنیت مادرزادی نیست و میتواند توسعه یابد.
فصل دوم کتاب «پژوهشگر کارآفرین» با عنوان «مدیریت عدم قطعیت»
فصل دوم کتاب «پژوهشگر کارآفرین» با عنوان «مدیریت عدم قطعیت» (Navigating Uncertainty)، نیمهی دیگر ذهنیت کارآفرینانه را شرح میدهد. این فصل اذعان دارد که چیزهایی وجود دارند که شما نمیتوانید آنها را کنترل کنید و سپس بررسی میکند که چگونه میتوان عدم قطعیت را پذیرفت و با وجود آن، همچنان گزینهها را شناسایی کرد. این فصل برای موفقیت در دانشگاه و فراتر از آن، اتخاذ یک ذهنیت کارآفرینانه را ضروری میداند [پیشگفتار، کلیات فصل ۱].
تمرکز اصلی فصل دوم بر چگونگی مواجهه با عدم قطعیت است که بخشی اجتنابناپذیر از تحصیلات تکمیلی و مسیر شغلی دانشگاهی است. نکات کلیدی این فصل عبارتند از:
- ماهیت غیرقابل پیشبینی دانشگاه: برنامههای دکترا با ماهیت غیرقابل پیشبینی، ابهام و ریسک بالا همراه هستند و نیاز به تحمل بالایی برای این موارد دارند. کشف در ذات خود غیرقابل پیشبینی است. نرخ تکمیل دوره دکترا تنها حدود ۵۰ درصد است، برخلاف برنامههای حرفهای مانند حقوق یا پزشکی که فارغالتحصیلی تقریباً تضمین شده است. همانطور که دالتون کانلی، استاد جامعهشناسی میگوید، در دانشگاه «ساختاری وجود ندارد. شما آزادی عمل فوقالعادهای دارید و این ترسناک است».
- پذیرش شکست به عنوان بخشی از یادگیری: ذهنیت کارآفرینانه در تضاد با کمالگرایی آکادمیک است که در آن هدف هرگز شکست نخوردن است. همانطور که کنستانتینا کاتساری، کارآفرین حوزه فناوری میگوید، به عنوان یک کارآفرین، او یاد گرفته است که باید شکست بخورد، سریع شکست بخورد و اغلب شکست بخورد تا بیشتر بیاموزد؛ او این را شکست نمیداند، بلکه یادگیری افراطی میداند. توماس ادیسون نیز مثال دیگری از پذیرش شکست در مسیر نوآوری است. در دانشگاه، دانشجویان و اساتید در تمام مراحل شغلی با خودشکنی و اغلب سندرم فریبکار (Impostor Syndrome) دست و پنجه نرم میکنند. ماهیت سلسله مراتبی دانشگاه، به ویژه قرار گرفتن دانشجویان دکترا در پایینترین پله، میتواند این احساسات را تشدید کند. با این حال، بخش ضروری ذهنیت کارآفرینانه داشتن حس قوی خودکارآمدی است. این به معنای داشتن تابآوری برای ادامه دادن با وجود شک و تردید است. صنایعی مانند کسبوکار و روزنامهنگاری اغلب سلسله مراتبی کمتری دارند و به افراد اجازه میدهند ایدههای خود را به بالا هدایت کنند، که میتواند حس خودکارآمدی را تقویت کند.
- شناسایی و پذیرش گزینهها خارج از دانشگاه: از آنجایی که شانس به دست آوردن موقعیت شغلی دانشگاهی تماموقت برای اکثر فارغالتحصیلان دکترا دیگر واقعبینانه نیست، آنها باید انتظارات خود را تغییر دهند و گزینههای شغلی خارج از دانشگاه را به عنوان مسیرهای عالی جایگزین ببینند، نه صرفاً یک «آخرین راهحل» یا «مسیر شکستخورده». تمرکز صرف بر شغل دانشگاهی میتواند مدیریت ناامیدی ناشی از عدم موفقیت در آن را دشوار کند و منجر به احساس شکست شود. در حالی که حقیقت دقیقاً برعکس است؛ توانایی فرد برای به دست آوردن موقعیت شغلی تماموقت، بازتابی از ارزش او به عنوان یک انسان نیست. ذهنیت کارآفرینانه برای طیف وسیعی از نتایج آماده میشود و به همین دلیل کارآفرینان کمتر از ناکامیها عقبنشینی عاطفی میکنند. کشف اینکه گزینههای دیگری دارید، کلید غلبه بر این ترس و کاهش اتکا به شغل دانشگاهی است. داشتن تجربیات یا مشاغل جانبی خارج از دانشگاه میتواند احساس امنیت ایجاد کرده و به شما این امکان را بدهد که در تحقیقات خود جسورتر باشید و سؤالات چالشبرانگیزتری بپرسید. دنیای خارج از دانشگاه پر از فرصتهای عظیم است که در آنها میتوان رشد کرد و شکوفا شد. همانطور که گلادیس آتو اشاره میکند، وقتی انتظارات تحمیلی ساختارهای نهادی و هنجارهای فرهنگی دانشگاه را کنار میگذارید، با لوح سفیدی روبرو میشوید تا رویاهای خود را بسازید و آنها را شکوفا کنید.
- تفکر معلولگرا (Effectual Thinking) در مواجهه با عدم قطعیت: این نوع تفکر که توسط ساراس ساراسواتی معرفی شده، رویکردی مناسب برای شرایط نامطمئن است. تفکر معلولگرا با آنچه فرد در اختیار دارد (منابع، تواناییها، آرزوها) شروع میشود و بر انتخاب نتایج ممکن تمرکز میکند. این نوع تفکر ذاتاً تطبیقی است و فرض میکند آینده غیرقابل پیشبینی است و موفقیت از توانایی استفاده از احتمالات و فرصتهای جدیدی که پیش میآیند، حاصل میشود. این در تضاد با تفکر علّی (Causal Thinking) است که با هدفی از پیش تعیین شده شروع میشود و بر شناسایی بهینهترین ابزارها برای رسیدن به آن هدف تمرکز دارد و فرض میکند آینده قابل پیشبینی است. کارآفرینان اغلب نه با پیشبینی آینده، بلکه با استفاده از آنچه در دسترس دارند و تلاش برای شکل دادن به آینده، موفق میشوند. تشبیه آشپزی با مواد موجود (معلولگرا) در مقابل دنبال کردن دقیق دستور پخت (علّی) تفاوت این دو رویکرد را روشن میکند.
در نهایت، فصل دوم خواننده را تشویق میکند تا عدم قطعیت ذاتی مسیر دانشگاهی را بپذیرد و با اتخاذ یک ذهنیت کارآفرینانه که شامل پذیرش شکست، ساختن خودکارآمدی و فعالانه جستجو و ایجاد گزینههای مختلف است، در این محیط پویا حرکت کند.
فصل سوم کتاب با عنوان «تجارت ایده» (The Idea Business)
بر اساس منابع ارائه شده و گفتگوی پیشین ما، در اینجا خلاصهای از فصل ۳ کتاب «پژوهشگر کارآفرین» ارائه شده است:
فصل سوم کتاب با عنوان «تجارت ایده» (The Idea Business)، به چگونگی تولید و پرورش ایدههای تحقیقاتی در دنیای دانشگاهی با رویکرد کارآفرینانه میپردازد [۳]. این فصل چالشهایی را که محققان، به ویژه در اوایل کار خود، در زمینه تولید دانش با آن روبرو هستند، مطرح میکند و راهکارهایی برای غلبه بر آنها ارائه میدهد.
نکات کلیدی فصل ۳ عبارتند از:
- چالش تولید دانش در دانشگاه: منابع اشاره میکنند که دانشجویان و محققان اغلب در تولید دانش جدید با مشکل روبرو هستند [۳۴]. این مسئله تا حدی ناشی از شیوه حرفهایسازی افراد در تحصیلات تکمیلی است که میتواند شور و شوق اولیه آنها را از بین ببرد [۳۴]. دانشجویان دکترا ممکن است احساس کنند که در حال بازسازی شدن هستند و حس هیجان خود را برای تولید دانش از دست میدهند، زیرا تمرکز بر این است که چگونه در دانش موجود جای بگیرند، نه اینکه به آن کمک کنند [۳۴]. بازخورد منفی در طول دوران تحصیل نیز میتواند این حس را تشدید کند و باعث شود فرد نتواند خود را به عنوان کسی که به جامعه دانش کمک میکند، ببیند [۳۴].
- تمرکز بر «حل مسئله»: یک رویکرد کلیدی کارآفرینانه در تولید ایده، تمرکز بر شناسایی و حل «مسئله» است [۴۲, ۱۲۹]. این شامل استفاده از یک «تیغ جراحی دانشگاهی» برای بریدن از طریق موضوع و نمایش آن از منظری متفاوت است [۳۵].
- رفتن فراتر از دادهها: ایدههای پیشگامانه معمولاً مستلزم فراتر رفتن از پایبندی دقیق به روششناسی و دادهها است [۳۶]. نیاز است که «میان سطرها» خوانده شود و برای ایجاد ارتباطات ریسکپذیری انجام شود [۳۶].
- انتخاب مسائل مهم: توصیه میشود به دنبال مطالعه چیزی باشید که «بزرگ»، «مهم» و شناخته شده برای عموم است، به طوری که بتوانید اهمیت آن را در یک جمله بیان کنید [۳۷]. هدف این است که به دنبال چیزی باشید که در جهان اهمیت دارد، نه صرفاً پر کردن یک شکاف کوچک در دانش موجود [۳۷].
- اهمیت انگیزه و شور و شوق: انگیزه برای پیگیری مسائل و رسیدن به عمق آنها ضروری است [۳۸, ۴۲]. باید روی مسئلهای کار کنید که واقعاً به آن اهمیت میدهید [۴۲]. همانطور که استیو لویت، نویسنده Freakonomics، توصیه میکند، باید تحقیقاتی را انجام دهید که «دوست دارید» و برایتان «سرگرمکننده» است [۳۹]. بدترین نتیجه این است که افراد ایدههایی را دنبال کنند که به آنها اهمیت نمیدهند و سپس شغلی پیدا کنند که مورد علاقهشان نیست [۳۹]. نکته مهم این است که اگر از کاری که انجام میدهید لذت نمیبرید، داشتن سمت دانشگاهی (مانند هیئت علمی رسمی) چه فایدهای دارد [۳۹].
- تمایز و جایگاه منحصر به فرد (Niche): کارآفرینان دائماً میپرسند چه چیزی آنها را از رقبا متمایز میکند؛ دانشگاهیان از این زبان استفاده نمیکنند، اما ایده مشابه است [۴۰]. هدف این است که در زمینه خود متمایز شوید و «سهم منحصر به فرد» یا «جایگاه» خود را شناسایی کنید [۴۰, ۴۱]. باید مشخص کنید برای چه چیزی شناخته خواهید شد و چه چیزی موقعیت شغلی رسمی شما را تضمین میکند [۴۰].
- توسعه چند جریان تحقیقاتی: دالتون کانلی پیشنهاد میکند دو یا سه خط تحقیقاتی متفاوت را توسعه دهید تا تفکر مستقل و برنامه تحقیقاتی گسترده و نوآورانه خود را نشان دهید [۴۰].
- مزیت نسبی (Comparative Advantage): نقاط قوت منحصر به فرد خود را شناسایی کنید، مانند مهارتهای فنی، مجموعه دادههای خاص، دانش نهادی یا رویکرد خلاقانه [۴۱]. از این مزیت برای ایجاد شهرت به عنوان بهترین فرد در پرداختن به انواع خاصی از سوالات استفاده کنید [۴۱].
- پرورش مسئله: پس از شناسایی یک مسئله، آن را اصلاح و پرورش دهید [۴۲]. مرزهای آن را کاوش کنید، ظرافتهای آن را درک کنید و خلاقانه در مورد چگونگی کمک به حل آن فکر کنید [۴۲]. این فرآیند پرورش برای توسعه یک برنامه تحقیقاتی متمرکز و تأثیرگذار ضروری است [۴۲].
- شخصیسازی مسئله: تحقیقات خود را با افزودن تجربیات شخصی، دانش و دیدگاه خود، منحصر به فرد کنید [۴۳]. این شخصیسازی نه تنها کار شما را برجسته میکند، بلکه تضمین میکند که در طول مسیر دانشگاهی خود سرمایهگذاری و باانگیزه باقی بمانید [۴۳].
به طور خلاصه، فصل ۳ بر این ایده تأکید دارد که محققان باید از نقش صرف «مصرفکننده دانش» به «تولیدکننده دانش» تغییر مسیر دهند [۶]. این کار با یافتن مسائلی که واقعاً به آنها اهمیت میدهند، ریسک کردن برای فراتر رفتن از دادههای صِرف، ایجاد جایگاه منحصر به فرد خود و پرورش مستمر ایدههایشان انجام میشود [۳۵, ۳۶, ۴۰, ۴۲, ۴۳]. این رویکرد نه تنها برای موفقیت در دانشگاه، بلکه برای یافتن رضایت و لذت در کار تحقیقاتی نیز حیاتی است [۳۹, ۳۴].
فصل چهارم کتاب با عنوان «بهرهگیری از منابع» (Leveraging Resources)
بر اساس منابع ارائه شده، در اینجا خلاصهای از فصل ۴ کتاب «پژوهشگر کارآفرین» ارائه شده است:
فصل چهارم کتاب با عنوان «بهرهگیری از منابع» (Leveraging Resources)، به ایده تحصیل یا پژوهش به عنوان یک ورزش تیمی میپردازد و محققان را تشویق میکند که حوزه دانشگاهی را به عنوان یک شبکه وسیع و بههمپیوسته تصور کنند [۷۴]. در این شبکه، هر فرد یک گره (node) و هر ارتباط یک پتانسیل برای همکاری، بینش مشترک یا حمایت متقابل است [۷۴]. موفقیت در این شبکه صرفاً ناشی از نبوغ فردی نیست، بلکه از توانایی استفاده از دانش جمعی، تجربه و منابع جامعه علمی ما ناشی میشود [۷۴].
نکات کلیدی فصل ۴ عبارتند از:
- اهمیت ارتباطات و شبکهها: فصل ۴ بر اهمیت ایجاد و بهرهگیری از ارتباطات و شبکهها در دانشگاه تأکید دارد [۱۴, ۷۴, ۱۲۲]. این بخش نشان میدهد که شبکهسازی نه تنها برای حمایت شخصی و حرفهای مهم است، بلکه راهی برای دستیابی به منابع و فرصتهای جدید نیز هست [۱۴, ۴۸, ۷۴].
- شبکهسازی به عنوان کمک متقابل: مفهوم شبکهسازی در این فصل فراتر از صرفاً ایجاد روابط برای منافع شخصی است. بلکه به معنای توسعه روابط مبتنی بر اعتماد است تا افراد بتوانند به یکدیگر در انجام بهتر کارهایشان کمک کنند [۴۸]. برخی دانشگاهیان در پذیرش مفهوم شبکهسازی مشکل دارند، زیرا ممکن است آن را غیرصادقانه یا ابزاری بدانند [۴۸].
- بهرهگیری از شبکهها برای منابع (از جمله مالی): شبکهها میتوانند برای دسترسی به منابع حیاتی مورد استفاده قرار گیرند. به عنوان مثال، میتوان از شبکهها برای یافتن کمکهای مالی (funding) و بورسیهها بهره برد [۴۷, ۱۲۲]. داستان خوزه ریرا (José Riera) در این فصل نشان میدهد که چگونه با وجود چالشهای مالی شخصی و هزینههای بالای برنامه دکترا، با بهرهگیری از فرصتها و ارتباطات توانست منابع لازم را پیدا کند [۴۷].
- بهرهگیری از شبکهها برای کمک تحقیقاتی: نویسنده خود مثالی از بهرهگیری از شبکه برای حل مشکل حجم بالای دادهها در تحقیقش ارائه میدهد. او با استفاده از ارتباطات خود توانست دانشجویان کالج محلی، دانشآموزان دبیرستان و دانشجویان دکترا را برای کمک در تحلیل دادهها به کار گیرد و حتی از طریق برنامه فدرال کاری-تحصیلی (federal work-study program) دانشجویان مقطع کارشناسی بیشتری را استخدام کند [۴۹].
- جامعه و راهنما (Mentorship): فصل ۴ بر اهمیت یافتن و پرورش جامعهای حمایتی و نقش حیاتی راهنماها تأکید دارد [۵۲, ۵۵, ۵۶, ۵۷, ۵۸]. راهنماها میتوانند در لحظات دشوار حرفهای راهنمایی، حمایت عاطفی و بینشهای ارزشمندی ارائه دهند [۵۵]. استیسی تورس (Stacy Torres)، که به عنوان دانشجوی نسل اول، از حمایت خانواده در زمینه تحصیلات عالی بیبهره بود، نقش راهنماهای خود را در هدایت مسیر شغلی و تشویق او به تحقیق در زمینه عدالت اجتماعی برجسته میکند [۵۶, ۵۷]. او اکنون نیز به نوبه خود به دانشجویان جوانتر کمک میکند [۵۷].
- جستجو برای جامعه فراتر از دایره آکادمیک: جامعه حمایتی را میتوان در مکانهای مختلفی از جمله کنفرانسها، سمینارها، انجمنهای آنلاین، گروههای بینرشتهای و حتی خارج از دایره دانشگاهی یافت [۵۸]. برقراری ارتباط با متخصصان خارج از دانشگاه میتواند دیدگاه محقق را گسترش دهد و به او کمک کند تا از کسانی که در محیط دانشگاهی نیستند نیز بیاموزد [۵۰, ۵۸].
- مشاغل جانبی (Side Hustles) و جامعه: این فصل به این ایده میپردازد که مشاغل جانبی (که خوزه ریرا نمونهای از آن است) میتوانند به دانشگاهیان کمک کنند تا شبکه و جامعه خود را فراتر از دانشگاه گسترش دهند و گزینههای شغلی خود را افزایش دهند [۵۲, ۵۳]. البته چالشهای مربوط به مشاغل جانبی، به ویژه برای دانشجویان بینالمللی یا کسانی که مسئولیت مراقبت از دیگران را دارند، نیز مورد بحث قرار میگیرد [۵۴].
- رویکرد کارآفرینانه به امور مالی: داشتن یک طرز فکر کارآفرینانه در مورد جنبههای مالی دانشگاه نیز مهم است. به جای احساس قربانی بودن به عنوان یک کارمند کمدرآمد، میتوان مطالعه در دانشگاه را فرصتی برای یادگیری با هزینه دانشگاه دید و در فعالیتهایی که به یادگیری و توسعه جامعه کمک میکنند، شرکت کرد [۵۲].
به طور خلاصه، فصل ۴ خوانندگان را تشویق میکند تا دانشگاه را به عنوان یک اکوسیستم مشارکتی ببینند و فعالانه از شبکهها، راهنماها، جامعه و منابع مختلف (شامل مشاغل جانبی) برای پیشبرد اهداف تحقیقاتی و حرفهای خود بهره ببرند [۷۴, ۵۵, ۵۸, ۵۲]. این فصل بر این ایده تأکید دارد که همکاری و حمایت متقابل برای موفقیت و رضایت در مسیر دانشگاهی حیاتی است [۷۴, ۷۵].
فصل پنجم «منتشر کردن ایدههایتان» (Disseminating Your Ideas)
بر اساس منابع ارائه شده و سابقه مکالمه ما، در اینجا خلاصهای از فصل ۵ کتاب «پژوهشگر کارآفرین» ارائه شده است:
فصل پنجم کتاب با عنوان «منتشر کردن ایدههایتان» (Disseminating Your Ideas)، به این موضوع میپردازد که چگونه دانشگاهیان میتوانند ایدههای خود را به طور مؤثر در داخل و خارج از محیط آکادمیک منتشر کنند [۱۴, ۱۳۷]. هدف اصلی این فصل تشویق پژوهشگران به فراتر رفتن از روشهای سنتی انتشار آکادمیک و پذیرش رویکردهای کارآفرینانه برای افزایش دسترسی و تأثیرگذاری کارشان است [۵۸, ۶۵, ۶۷, ۶۹, ۷۰, ۱۲۳, ۱۴۰, ۱۵۱-۱۵۸].
نکات کلیدی فصل ۵ عبارتند از:
- هدف انتشار فراتر از آکادمیا: این فصل استدلال میکند که هدف از انتشار ایدهها صرفاً پر کردن خلأهای موجود در ادبیات علمی یا افزایش تعداد انتشارات برای رزومه نیست [۵۶, ۵۷]. بلکه، هدف اصلی باید پرداختن به مسائل مهم و ایجاد تغییر در جهان باشد [۵۶, ۵۷, ۵۸]. دانشگاهیان، به ویژه آنهایی که بر نابرابریها تمرکز دارند، باید کار خود را وسیلهای برای تغییرات اجتماعی ببینند و تحقیقاتشان را به حوزه عمومی برسانند [۵۷]. همانطور که ادی آر. کول اشاره میکند، محققان سیاهپوست سابقه طولانی در پرداختن به مسائل اجتماعی فراتر از محدودههای آکادمیک دارند [۵۷].
- شناخت مخاطب: یکی از جنبههای حیاتی انتشار ایده، فکر کردن درباره مخاطب است [۶۲]. مانند کارآفرینانی که به مشتریان بالقوه فکر میکنند، دانشگاهیان نیز باید مخاطبانی را در نظر بگیرند که میخواهند وقت و توجه خود را به ایدههای آنها اختصاص دهند [۶۲]. باید در نظر گرفت که مخاطبان به چه چیزهایی اهمیت میدهند و چه مسائلی آنها را به حرکت در میآورد [۶۴]. دانشگاهیان باید دانش و تخصص خود را به مخاطبان بیرونی منتقل کنند تا ارزش کارشان برای یک هدف بزرگتر را بسنجند و آن را به دغدغهها و مسائل مخاطب متصل کنند [۶۴, ۶۵]. در نهایت، هدف این است که با مخاطب درگیر شویم [۵۸].
- یافتن صدای منحصر به فرد: برای تأثیرگذاری بر مخاطب، دانشگاهیان باید صدای منحصر به فرد خود را پیدا کنند [۶۵]. این به معنای صحبت کردن با وضوح و اصالت است [۶۵]. حتی یک مرور ادبی صرفاً خلاصهگویی نیست؛ بلکه اعلام هدفی است که نشان میدهد چه کاری انجام شده، چه چیزی نادیده گرفته شده و شما چگونه این خلأ را پر خواهید کرد. صدای شما امضای شما و نشاندهنده سهم شماست [۶۵].
- رویکرد محصول کمینه قابل پذیرش (MVP): همانند دنیای استارتاپها، دانشگاهیان نیز میتوانند رویکرد MVP را برای ایدههای خود اتخاذ کنند [۵۹, ۱۴۱-۱۴۶, ۱۵۷]. این به معنای قرار دادن ایدهای در معرض دید عموم و مشاهده بازخوردها است تا مشخص شود ایده به کجا باید هدایت شود [۵۹]. راههای مختلفی برای آزمایش MVP وجود دارد، از جمله ارائه در سمینارها، نوشتن مقالات کوتاه (op-ed) قبل از مقاله کامل، یا ارائه سخنرانی در خارج از محیط آکادمیک [۵۹]. آزمایش ایدهها در مکانهای مختلف به پالایش آنها کمک میکند [۵۹]. در مرحله MVP اولیه، ایدهها لزوماً نیازی به توجه به بازار ندارند، زیرا گاهی عدم آگاهی از محدودیتها میتواند منجر به نوآوری شود [۶۳].
- استراتژی توزیع: کارآفرینان یک استراتژی توزیع برای محصولات یا خدمات خود دارند و رویکردی سبدوار (portfolio approach) را برای مدیریت ریسک و منافع برای مخاطبان مختلف اتخاذ میکنند [۶۶, ۶۹]. دانشگاهیان نیز باید استراتژیهای توزیع خود را فراتر از کتابها و مجلات علمی سنتی در نظر بگیرند و منافع حاصل از ریسکپذیری و نوشتن برای مخاطبان مختلف را بسنجند [۶۶].
- کانالهای انتشار متنوع: فراتر از انتشارات آکادمیک سنتی، کانالهای متنوعی برای انتشار ایده وجود دارد [۶۶, ۶۹, ۷۰]. این شامل نوشتن مقالات کوتاه (op-ed) [۵۹, ۶۹, ۷۰]، فعالیت فکری عمومی (public intellectual work) [۶۹, ۷۰]، همکاری با جوامعی که پژوهش به آنها مرتبط است [۶۸, ۷۰]، استفاده از پلتفرمهای رسانههای اجتماعی و سخنرانیهای عمومی [۷۰] میشود. همچنین میتوان از روشهای خلاقانه و غیرسنتی مانند مقالات تصویری (photo essays)، کارگاهها یا پایگاههای داده مشترک استفاده کرد [۶۸, ۷۰]. نمونهای از این رویکرد، دانشجویی است که تحقیق خود را به مقاله تصویری و کارگاهی برای دختران جوان تبدیل کرد و نمایشگاهی با حضور جامعه برگزار کرد [۶۸]. این تعامل با جامعه میتواند به بهبود خود تحقیق نیز کمک کند [۶۸].
- وضوح و زبان ساده: بسیار مهم است که اهمیت کار خود را با زبانی ساده و قابل فهم توضیح دهید [۶۵, ۷۰]. نباید انتظار داشت که مخاطب به سمت شما بیاید؛ بلکه باید به سمت او رفت و ایدهها را به شیوهای بیان کرد که قابل درک باشند و این کار را بارها و بارها انجام داد [۶۵].
- خلاقیت و تفکر جامع: کارآفرینان بزرگ اغلب خلاق و دارای تفکر جامع هستند، اما محققان معمولاً تفکر متمرکز، روشمند و منطقی دارند [۶۰]. این رویکرد روشمند، به ویژه تلاش برای پرداختن به تمام جزئیات، میتواند مانع خلاقیت شود [۶۰]. فقدان شجاعت برای بررسی ایدههای نو، اضطراب عملکرد و رد زودهنگام بینشها میتواند خلاقیت را از بین ببرد [۶۰]. پاداشها در عصر کنونی به کسانی میرسد که میتوانند به طور چندوجهی ترکیب (synthesize) کنند، مانند ارائه خلاصهای از ایدههای پیچیده، نوشتن وبلاگ، ارائه تدتاک، مصاحبه رادیویی/تلویزیونی/پادکست، یا نوشتن توییت جذاب [۶۱]. اما یک ترکیبکننده واقعی کسی است که بتواند عمیقتر شود، جزئیات بیشتر ارائه دهد، چالشها را مدیریت کند و انتقادات معتبر را تشخیص دهد [۶۱].
به طور خلاصه، فصل ۵ بر این ایده تأکید دارد که منتشر کردن ایدهها فراتر از مرزهای سنتی آکادمیک، بخشی جداییناپذیر از هویت یک پژوهشگر کارآفرین است [۷۱, ۱۲۳]. این کار نیازمند در نظر گرفتن مخاطب، یافتن صدای خود، استفاده از رویکرد MVP برای آزمایش ایدهها، توسعه یک استراتژی توزیع چندوجهی و استفاده فعالانه از کانالهای متنوع انتشار است [۵۸, ۶۲, ۵۹, ۶۶, ۷۰]. هدف نهایی استفاده از سرمایه فکری، انسانی و اجتماعی برای ایجاد تأثیر مثبت در جهان است [۷۱].
مصاحبه با دکتر سعید جوی زاده
مصاحبه با دکتر سعید جویزاده: رازهای موفقیت یک پژوهشگر کارآفرین
مصاحبهکننده: دکتر جویزاده عزیز، از اینکه وقت خود را در اختیار ما قرار دادید سپاسگزاریم. شما به عنوان یکی از پیشگامان “دانشمند کارآفرین” در ایران شناخته میشوید. این رویکرد در حرفه پژوهشگر چیست و چرا برای دانشجویان و محققان ابتدای کار اهمیت دارد؟
دکتر جویزاده: سلام و تشکر از شما. بله، مفهوم دانشمند کارآفرین یک تغییر پارادایم در نحوه نگاه ما به مسیر شغلی آکادمیک و پژوهشی است. به زبان ساده، دیگر صرفاً تولید مقاله و دانش نظری کافی نیست. یک پژوهشگر کارآفرین کسی است که با پذیرش رویکرد کارآفرینانه، دامنه و تأثیر کار خود را افزایش میدهد. این یعنی تصدیگری در مسیر حرفهای خود، مدیریت عدم قطعیتها، حل مسائل واقعی، بهرهگیری هوشمندانه از منابع، و مهمتر از همه، انتشار مؤثر ایدهها به مخاطبان گستردهتر. این رویکرد به ویژه برای دانشجویان تحصیلات تکمیلی و پژوهشگران جوان حیاتی است، چرا که آینده شغلی دیگر به “مسیر سنتی دانشگاهی” محدود نمیشود و آنها نیاز دارند برای ایجاد مسیرهای حرفهای متنوع، خود را آماده کنند.
ذهنیت کارآفرینانه: فراتر از “دانشجوی خوب بودن”
مصاحبهکننده: شما در صحبتهایتان به “ذهنیت کارآفرینانه” اشاره کردید. این ذهنیت دقیقاً شامل چه چیزهایی است؟
دکتر جویزاده: ذهنیت کارآفرینانه قلب این رویکرد است. این به معنای بازاندیشی در تمایلات “دانشجوی خوب” بودن است. در دوران تحصیلات تکمیلی، به خصوص دکترا، انتظار میرود که شما صرفاً دستورالعملها را دنبال کنید. اما واقعیت این است که برنامههای دکترا ساختار کمتری دارند و نیاز به رهبری و ابتکار عمل دارند. ما باید از این تفکر که فقط پاسخ صحیح را پیدا کنیم، فراتر برویم و به دنبال خلق پرسشهای جدید و حل مسائل اصیل باشیم.
همچنین، باید استقلال دانشگاهی را جشن بگیریم. دانشگاه با تمام محدودیتهایش، فرصتهای بینظیری برای تمرین تفکر کارآفرینانه به ما میدهد. این آزادی در دنبال کردن علایق، یک امتیاز است که باید برای ایجاد مسیری منحصر به فرد استفاده شود. ما نباید منتظر بمانیم تا استاد راهنما یا دانشگاه برای ما فرصت ایجاد کنند؛ باید خودمان فرصتها را بسازیم و مهارتهای قابل عرضه در بازار را پرورش دهیم.
نکته بسیار مهم دیگر، با اعتماد به نفس از تردید عبور کردن است. در محیط دانشگاه، به خصوص در مقطع دکترا، با تردید به خود و سندرم فریبکار (Impostor Syndrome) مواجه میشویم. یک پژوهشگر کارآفرین، دارای حس قوی خودکارآمدی است؛ یعنی به تواناییهای خود برای غلبه بر چالشها اعتماد دارد، حتی در مواجهه با بدبینی یا شکست. این تابآوری است که شما را به جلو میبرد.
در نهایت، ذهنیت کارآفرینانه به معنای مالکیت تحصیل و حرفه خود را به دست گرفتن است. به جای اینکه فقط بخشی از یک “ماشین” دانشگاهی باشیم و کادرهای دیگران را علامت بزنیم، ما میتوانیم کادرهای خود را ایجاد کنیم و در مورد اینکه چه چیزی ارزشمند است، تصمیم بگیریم. این ذهنیت، بر پایه تفکر معلولگرا (Effectual Thinking) استوار است. یعنی به جای شروع با یک هدف از پیش تعیین شده و یافتن بهترین مسیر (تفکر علّی)، از آنچه اکنون داریم (منابع، تواناییها، آرزوها) شروع میکنیم و بر انتخاب نتایج ممکن تمرکز میکنیم. این رویکرد تطبیقی است و فرض میکند آینده غیرقابل پیشبینی است و ما با استفاده از داشتههایمان، آینده را شکل میدهیم.
مدیریت عدم قطعیت: پذیرش شکست، ساختن خودکارآمدی
مصاحبهکننده: عدم قطعیت بخش جداییناپذیری از مسیر پژوهش است. چگونه میتوان این عدم قطعیت را مدیریت کرد؟
دکتر جویزاده: دقیقاً. مدیریت عدم قطعیت نیمه دیگر ذهنیت کارآفرینانه است. باید بپذیریم که چیزهایی وجود دارند که نمیتوانیم آنها را کنترل کنیم و با وجود آن، همچنان گزینهها را شناسایی کنیم.
دانشگاه، به خصوص برنامههای دکترا، ذاتاً غیرقابل پیشبینی هستند. کشف در ذات خود ابهام دارد و نرخ تکمیل دوره دکترا هم به نسبت سایر رشتهها پایینتر است. این “آزادی عمل فوقالعاده” میتواند ترسناک باشد. در اینجا، پذیرش شکست به عنوان بخشی از یادگیری بسیار حیاتی است. این در تضاد با کمالگرایی آکادمیک است که در آن هدف هرگز شکست نخوردن است. به قول کارآفرینان فناوری، باید سریع شکست بخوریم و اغلب شکست بخوریم تا بیشتر بیاموزیم. این شکست نیست، بلکه یادگیری افراطی است.
همچنین، باید گزینههای شغلی خارج از دانشگاه را فعالانه شناسایی و بپذیریم. دیگر شانس به دست آوردن موقعیت شغلی آکادمیک تماموقت برای همه واقعبینانه نیست. نباید اینها را به عنوان “آخرین راهحل” یا “مسیر شکستخورده” ببینیم. توانایی فرد برای به دست آوردن موقعیت شغلی، بازتابی از ارزش انسانی او نیست. تفکر معلولگرا دقیقاً در اینجا به کار میآید؛ ما را برای طیف وسیعی از نتایج آماده میکند و باعث میشود کمتر از ناکامیها عقبنشینی عاطفی کنیم. داشتن تجربیات یا مشاغل جانبی (Side Hustles) خارج از دانشگاه میتواند احساس امنیت ایجاد کرده و به شما این امکان را بدهد که در تحقیقات خود جسورتر باشید. دنیای بیرون دانشگاه پر از فرصتهای عظیم برای رشد و شکوفایی است. وقتی انتظارات تحمیلی نهادها را کنار بگذارید، با یک “لوح سفید” روبرو میشوید تا رویاهای خود را بسازید.
تجارت ایده: از حل مسئله تا ایجاد جایگاه منحصر به فرد
مصاحبهکننده: چطور میتوانیم ایدههای تحقیقاتی خود را با رویکرد کارآفرینانه پرورش دهیم؟
دکتر جویزاده: اینجاست که مفهوم “تجارت ایده” (The Idea Business) مطرح میشود. دانشجویان و محققان نباید صرفاً مصرفکننده دانش باشند، بلکه باید تولیدکننده دانش باشند. این کار با تمرکز بر “حل مسئله” آغاز میشود. باید بتوانیم با یک “تیغ جراحی دانشگاهی” از میان انبوه موضوعات، به هسته مسئله واقعی برسیم و آن را از منظری متفاوت ارائه دهیم.
نیاز است که فراتر از دادهها برویم؛ میان سطرها را بخوانیم و برای ایجاد ارتباطات ریسکپذیری کنیم. باید به دنبال مطالعه چیزی باشید که “بزرگ”، “مهم” و شناخته شده برای عموم است؛ چیزی که در جهان اهمیت دارد، نه فقط پر کردن یک شکاف کوچک در دانش.
انگیزه و شور و شوق در این مسیر حیاتی است. باید روی مسئلهای کار کنید که واقعاً به آن اهمیت میدهید. اگر از کاری که انجام میدهید لذت نمیبرید، هیچ جایگاهی در دانشگاه یا خارج از آن ارزشمند نخواهد بود.
همانطور که کارآفرینان میپرسند چه چیزی آنها را از رقبا متمایز میکند، ما نیز باید “جایگاه منحصر به فرد” (Niche) خود را شناسایی کنیم. برای چه چیزی شناخته خواهید شد؟ چه چیزی شما را از دیگران متمایز میکند؟ توسعه چند جریان تحقیقاتی متفاوت و استفاده از مزیت نسبی خود (مانند مهارتهای فنی خاص یا دسترسی به دادههای منحصر به فرد) به شما کمک میکند تا این جایگاه را ایجاد کنید.
در نهایت، باید مسئله خود را پرورش دهید. پس از شناسایی، مرزهای آن را کاوش کنید، ظرافتهایش را بفهمید و خلاقانه در مورد چگونگی کمک به حل آن فکر کنید. و مهمتر اینکه، تحقیقات خود را شخصیسازی کنید؛ تجربیات و دیدگاه خود را اضافه کنید تا کار شما منحصر به فرد و با انگیزه باقی بماند.
بهرهگیری از منابع: دانشگاه به مثابه یک تیم
مصاحبهکننده: در مسیر پر فراز و نشیب پژوهش، منابع نقش کلیدی دارند. چگونه یک پژوهشگر کارآفرین میتواند از منابع به بهترین شکل بهره ببرد؟
دکتر جویزاده: فصل “بهرهگیری از منابع” (Leveraging Resources) این ایده را مطرح میکند که تحصیل و پژوهش یک ورزش تیمی است. دانشگاه را باید یک شبکه وسیع و بههمپیوسته تصور کرد که در آن هر فرد یک “گره” و هر ارتباط یک پتانسیل برای همکاری، بینش مشترک یا حمایت متقابل است. موفقیت صرفاً ناشی از نبوغ فردی نیست، بلکه از توانایی استفاده از دانش جمعی، تجربه و منابع جامعه علمی نشأت میگیرد.
اهمیت ارتباطات و شبکهها در اینجا برجسته میشود. شبکهسازی فراتر از صرفاً ایجاد روابط برای منافع شخصی است؛ به معنای توسعه روابط مبتنی بر اعتماد است تا افراد بتوانند به یکدیگر در انجام بهتر کارها کمک کنند. این شبکهها میتوانند برای دسترسی به منابع حیاتی مانند کمکهای مالی (funding)، بورسیهها و حتی کمکهای تحقیقاتی (مثلاً برای تحلیل حجم بالای دادهها) مورد استفاده قرار گیرند.
یافتن و پرورش جامعهای حمایتی و نقش حیاتی راهنماها (Mentorship) بسیار مهم است. راهنماها میتوانند در لحظات دشوار، راهنمایی، حمایت عاطفی و بینشهای ارزشمندی ارائه دهند. این جامعه حمایتی میتواند فراتر از دایره آکادمیک باشد؛ کنفرانسها، سمینارها، انجمنهای آنلاین، گروههای بینرشتهای و حتی متخصصان خارج از دانشگاه همگی میتوانند بخشی از شبکه شما باشند.
حتی مشاغل جانبی (Side Hustles) نیز میتوانند به دانشگاهیان کمک کنند تا شبکه خود را گسترش دهند و گزینههای شغلی خود را افزایش دهند. و در نهایت، داشتن یک طرز فکر کارآفرینانه در مورد امور مالی نیز مهم است. به جای احساس قربانی بودن به عنوان یک کارمند کمدرآمد، میتوان مطالعه در دانشگاه را فرصتی برای یادگیری با هزینه دانشگاه دید و در فعالیتهایی که به یادگیری و توسعه جامعه کمک میکنند، شرکت کرد.
انتشار ایدهها: تأثیرگذاری فراتر از مرزهای آکادمیک
مصاحبهکننده: و در نهایت، به موضوع انتشار ایدهها میرسیم. چگونه میتوانیم ایدههای خود را به طور مؤثر در جهان منتشر کنیم؟
دکتر جویزاده: “منتشر کردن ایدههایتان” (Disseminating Your Ideas) به این معناست که باید از روشهای سنتی انتشار آکادمیک فراتر برویم و رویکردهای کارآفرینانه را برای افزایش دسترسی و تأثیرگذاری کارمان بپذیریم. هدف اصلی انتشار نباید صرفاً پر کردن خلأهای ادبیات علمی یا افزایش تعداد مقالات برای رزومه باشد، بلکه باید پرداختن به مسائل مهم و ایجاد تغییر در جهان باشد. محققان باید کار خود را وسیلهای برای تغییرات اجتماعی ببینند و تحقیقاتشان را به حوزه عمومی برسانند.
برای این کار، شناخت مخاطب حیاتی است. مانند کارآفرینانی که به مشتریان بالقوه فکر میکنند، دانشگاهیان نیز باید مخاطبانی را در نظر بگیرند که میخواهند وقت و توجه خود را به ایدههای آنها اختصاص دهند. باید به این فکر کنیم که مخاطبان به چه چیزهایی اهمیت میدهند و چه مسائلی آنها را به حرکت درمیآورد. هدف نهایی، درگیر کردن مخاطب است.
برای تأثیرگذاری، باید صدای منحصر به فرد خود را پیدا کنیم؛ با وضوح و اصالت صحبت کنیم. حتی یک مرور ادبی صرفاً خلاصهگویی نیست، بلکه اعلام یک هدف و نشان دادن سهم شما در دانش است.
میتوانیم از رویکرد محصول کمینه قابل پذیرش (MVP) نیز استفاده کنیم. یعنی ایدهای را در معرض دید عموم قرار دهیم و بازخوردها را مشاهده کنیم تا مشخص شود ایده به کجا باید هدایت شود. ارائه در سمینارها، نوشتن مقالات کوتاه (op-ed) قبل از مقاله کامل، یا سخنرانی در خارج از محیط آکادمیک همگی راههایی برای آزمایش MVP هستند.
در نهایت، باید یک استراتژی توزیع چندوجهی داشته باشیم. فراتر از مجلات علمی سنتی، کانالهای متنوعی برای انتشار ایده وجود دارد: مقالات کوتاه در روزنامهها، فعالیت فکری عمومی، همکاری با جوامع مرتبط، استفاده از رسانههای اجتماعی و سخنرانیهای عمومی. حتی روشهای خلاقانهتر مانند مقالات تصویری یا کارگاههای مشترک. بسیار مهم است که اهمیت کار خود را با زبانی ساده و قابل فهم توضیح دهید. نباید انتظار داشت که مخاطب به سمت شما بیاید؛ بلکه باید به سمت او رفت و ایدهها را به شیوهای بیان کرد که قابل درک باشند.
مصاحبهکننده: بسیار متشکرم دکتر جویزاده از این توضیحات جامع و الهامبخش. فکر میکنم این صحبتها چراغ راهی برای بسیاری از دانشجویان و پژوهشگران جوان خواهد بود.
دکتر جویزاده: خواهش میکنم. امیدوارم این دیدگاه به آنها کمک کند تا مسیر شغلی خود را با اعتماد به نفس و موفقیت بیشتری دنبال کنند.
بر اساس بریدههای متنی ارائه شده از کتاب «پژوهشگر کارآفرین» و با توجه به درخواست شما برای ۱۰۰ جمله کلیدی، در ادامه فهرستی از جملاتی آورده شده است که به نظر میرسد ایدهها، مفاهیم، چالشها و توصیههای اصلی مطرح شده در این بخشهای کتاب را به خوبی بازتاب میدهند. هر جمله با ذکر منبع اصلی آن مشخص شده است:
- ایلانا هوروویتز جزئیات ارتباطات متعدد بین این شیوهها [پژوهش و کارآفرینی] را شرح میدهد و در این فرآیند، هر دو را روشن میسازد.
- ایلانا هوروویتز نشان میدهد که چگونه یک ذهنیت کارآفرینانه میتواند به پژوهشگران کمک کند تا دامنه نفوذ و تاثیر خود را افزایش دهند.
- او یک چشمانداز الهامبخش برای نقش پژوهشگران و پژوهش در دنیای امروز ارائه میدهد.
- شغل شما دیگر مصرف دانش نیست. شغل شما تولید آن است.
- این تغییر از مصرفکننده به تولیدکننده به من اجازه داد تا خودم را یک کارآفرین ایدهها بدانم.
- در به کار بردن زبان کارآفرینی، من به توانایی خلق چیزی جدید (در این مورد، دانش) با منابع محدود در یک محیط بسیار نامطمئن اشاره میکنم.
- این نوع رویکرد به محیط آکادمیک نه تنها ارزشمند بود—بلکه برای بقا و حتی پیشرفت ضروری بود.
- حس فراگیر تباهی در مورد چشمانداز شغلی فرد به وضوح در دهها مقاله که ژانر «ترک تحصیلات» را تشکیل میدهند، مشهود است.
- هویت من آنقدر به آکادمیک بودن گره خورده بود که فکر نکردن به آن چیزی شبیه به فکر کردن به مرگ خودم بود.
- کارآفرینان بیشتر بر حل مشکلی متمرکز هستند، و بسیاری جهان را به طرق شگفتانگیزی تغییر دادهاند، که تا حد زیادی مدیون بینشهای توسعه یافته توسط… بله، دانشگاهیان است.
- وقتی میگویم پژوهشگران باید مانند کارآفرینان فکر کنند، منظورم این نیست که باید سعی کنند سودی کسب کنند یا کار خود را تجاریسازی کنند.
- حمایت من از ذهنیت کارآفرینانه… مربوط به اطمینان از استفاده از بینشهای آنها برای خیر عمومی است.
- ساختار انگیزشی برای اساتید آمریکایی، اساتید منفرد را به کارآفرین بودن تشویق میکند.
- در بهترین حالت، دانشگاه جایی است که حداکثر آزادی را به اساتید میدهد تا علایق و اشتیاق خود را دنبال کنند.
- پس از فارغالتحصیلی، انواع مختلفی از مشاغل و تجربیات را آزمایش کردم، و همیشه مانند یک کارآفرین فکر میکردم که چگونه میتوانم با وجود منابع محدود، در معرض ایدهها و برخوردهای جدید قرار بگیرم.
- میخواستم راهی پیدا کنم که اشتیاقم به آموزش، شور و شوقم برای صفحات گسترده اکسل و علاقهام به توسعه بینالمللی را ترکیب کنم.
- او سعی میکرد به روشهای مختلفی مذاکره کند، چانهزنی کند، کالاها را بفروشد و خرید، فروش و معامله را به صورت متفاوتی انجام دهد.
- لیست فکر میکرد آزمایشهای میدانی ارزش بیشتری دارند و شروع به فکر کردن کرد که چگونه میتوان از تجربیاتش در پژوهش خود استفاده کرد.
- تفکر مؤثر منبعمحور است [مقدمه]. با آنچه فرد دارد شروع میشود—او کیست، چه میداند و چه کسی را میشناسد—و بر انتخاب نتایج ممکن که میتوان با آن منابع خلق کرد، تمرکز دارد [مقدمه].
- تفکر مؤثر انطباقی است [مقدمه]. فرض میکند آینده غیرقابل پیشبینی است و موفقیت از توانایی استفاده از شرایط اضطراری و فرصتهای جدید ناشی میشود [مقدمه].
- در مقابل، تفکر علی هدفگرا است [مقدمه]. با یک هدف از پیش تعیین شده شروع میشود و بر شناسایی بهترین ابزار برای دستیابی به آن تمرکز میکند [مقدمه].
- این رویکرد برای کسانی که دانشجویان نسل اول هستند یا با منابع محدود بزرگ شدهاند، مفید است.
- حدود نیمی از نمونه من خود را زن، یک چهارم خود را BIPOC (سیاهپوست، بومی، رنگینپوست) و یک سوم خود را FLI (نسل اول، کم درآمد) معرفی میکنند.
- بلیکلی قطعاً از شک و تردیدها آشفته شده بود.
- فکر میکنم هر کسی که کاری انجام میدهد یا چیزی خلق میکند، از قبل گفتگوی درونی زیادی درباره آن دارد.
- او ادامه داد.
- زیرا وقتی دیدم چقدر کم به احساس ما در لباسها توجه میشد، من نوعی صلیبی برای نشان دادن به صنعت شدم که میتوانیم با کمی توجه و مراقبت بیشتر، چیزها را برای زنان خیلی بهتر بسازیم.
- بسیاری از افراد به دلیل داشتن سابقه طولانی در نمرات آزمون بالا و موفقیت تحصیلی وارد مدرسه تحصیلات تکمیلی میشوند.
- تمام آموزشهای من تا آن زمان، مرا در دانشآموز بودن به طرز استثنایی ماهری کرده بود.
- وقتی پریدن از موانع به ایستادن روی سر و پشتک زدن تبدیل شد، کانلی خودش را برای خواستههای پژوهش آکادمیک آماده ندید.
- این تمرکز بر معیارهای سنتی برتری آکادمیک اغلب به ویژه در میان دانشجویان نسل اول و/یا کمدرآمد برجسته است.
- رئیسش به او نگاه کرد و گفت: «ببینید، ما به شما پول نمیدهیم که جوابها را به شما بگوییم».
- این اولین بار بود که واقعاً کسی از من خواسته بود فکر کنم، نه اینکه تکرار کنم.
- من عاشق فکر کردن هستم.
- فکر کردن برای گرفتن نمره الف مفید نبود. تکرار کردن چیزی بود که باید انجام میدادید.
- من دانشجویان دکترای «موفق» زیادی دیدم—آنهایی که بیشترین مقالات را تولید میکنند و اساساً فرمول را یاد گرفتهاند.
- حالا شما یک استاد هستید و میگویید، اوه، من باید واقعاً چیزی خلق کنم که برند من باشد.
- خوب بودن در مدرسه در بسیاری از دانشگاهیان نیاز مداوم به نشان دادن اینکه جواب درست را میدانیم، ایجاد کرده است.
- آن رویکرد ذهنیت کارآفرینانه آنها را محدود کرده و منجر به موانعی در راه موفقیت آکادمیک شده است.
- عشق او به محیط آکادمیک از خودمختاری که فراهم میکند ناشی میشود: آزادی تصمیمگیری در مورد اینکه چه کاری انجام دهد، چگونه انجام دهد و چه زمانی انجام دهد.
- محیط آکادمیک خودمختاری و فرصتهای زیادی برای تمرین تفکر کارآفرینانه ارائه میدهد.
- «اگر شما مانند ۹۹ درصد مردم روی این کره زمین هستید، گفتن به شما که به دفترتان بروید و ‘چیزی عالی فکر کنید’ یک دستور فلجکننده و وحشتناک است».
- «پژوهش آکادمیک رهاییبخش است. شما زمان دارید تا ایدههایی را که خودتان انتخاب میکنید، دنبال کنید».
- ذهنیت محیط آکادمیک از ایجاد سرمایه انسانی و بازاریابی اینکه چگونه برای دیگران ارزشمند هستیم، جدا نیست.
- این مهارتها را ابزارهایی برای حرفه در نظر بگیرید که فراتر از برج عاج میروند.
- دانشگاهیان باید به این فکر کنند که چگونه میتوانند برای خود فرصت ایجاد کنند.
- آنها نباید منتظر بمانند تا مشاورانشان یا محیط آکادمیک برایشان فرصت ایجاد کند.
- شما فقط برای زندگی در محیط آکادمیک آماده نمیشوید؛ شما در حال آماده شدن برای دنیایی از امکانات هستید.
- سؤال فقط این نیست که «من چه میدانم؟» بلکه «با آنچه میدانم چه کاری میتوانم انجام دهم؟» است.
- غلبه بر شک و تردید با اعتماد به نفس.
- توصیف شنتل مارتینز از تجربه دکترایش چالشهای عدم قطعیت آکادمیک را نشان میدهد.
- بسیاری از دانشجویان دکترا و دانشگاهیان در تمام مراحل با شک و تردید دست و پنجه نرم میکنند که اغلب با سندرم ایمپاستر تشدید میشود.
- میزان ترس در محیط آکادمیک به طور ذاتی تأثیر افرادی را که مسیری را برای درگیر شدن با ایدهها، مفاهیم و نظریهها انتخاب کردهاند، محدود میکند.
- یادگیری و انجام پژوهش اقدامات آسیبپذیری هستند که نیازمند تلاش، دورههای سردرگمی و ارتکاب اشتباهات هستند.
- تمام این ترس میتواند باعث شود دانشگاهیان بیش از حد بر محافظت و بقا تمرکز کنند و کمتر بر یادگیری، رشد و آنچه ممکن است، تمرکز کنند.
- اعتماد به نفس به معنای هرگز شک نکردن به خود نیست، بلکه به معنای داشتن تابآوری برای ادامه حرکت به جلو با وجود این شکها است.
- در محیط آکادمیک شما بیشتر کاری را انجام میدهید که استاد یا محقق اصلی به شما گفته است.
- در کسبوکار و روزنامهنگاری، شما در تیمها کار میکنید و ایدهها در چندین جهت جریان دارند. اما در محیط آکادمیک، به نظر میرسید که ایدهها در یک جهت جریان دارند.
- در BCG، همه فقط میدانستند که خوب هستند، حتی اگر کسی به آنها این را نمیگفت.
- «باید خودتان را از آن فضا خارج کنید، چه با صحبت کردن با اعضای خانواده، چه با درمان، چه با کارآموزی، یا هر آنچه نیاز دارید—تا ارزش خود را به یاد بیاورید».
- کی از صدای خود به عنوان وسیلهای برای به اشتراک گذاشتن تجربیاتش و روشن کردن حاشیهسازیهایی که در فرآیند استخدام رسمی (تنور) رخ میدهد، استفاده کرد.
- او یک شبکه حمایتی خارج از دپارتمان خود ایجاد کرد که شامل زنانی بود که میتوانستند راهنمایی و مشاوره حمایتی ارائه دهند.
- قبلاً این ذهنیت را داشتم که باید تا حد امکان تیک بزنم (تمام الزامات را برآورده کنم).
- وقتی احساس کردم دیگر سرنوشتم در کنترل من نیست، وقت رفتن بود.
- وقتی بَر از محیط آکادمیک خارج شد، سرانجام احساس کرد که گزینههایی دارد.
- «از تغییر مسیر شغلی نترسید. از انجام کارهای جدید نترسید».
- «فقط همیشه کاری انجام دهید که درها را باز کند، نه اینکه ببندد».
- «شما برای مسئولیتپذیری و امتحان کردن چیزهای جدید خیلی پیر نیستید».
- «اگر چیزی را میبینید و آن را میخواهید، باید آن را درخواست کنید».
- بروس از نحوه ترسیم خطوط مرزی توسط دانشگاه در مورد اینکه چه چیزی به عنوان پژوهش آکادمیک محسوب میشود و چه چیزی نه، ناراحت بود.
- این یک ایده نسبتاً رادیکال برای یک دانشگاهی است که باور کند ایدههایش میتوانند در جهان تغییری ایجاد کنند.
- برنامههای دکترا با برچسب هشدار همراه نیستند، اما باید باشند.
- آنها نیازمند تحمل بالایی برای عدم قطعیت، ابهام و ریسک هستند.
- محیط آکادمیک تماماً درباره کشف است، و کشف ذاتاً غیرقابل پیشبینی است.
- برخلاف برنامههای حرفهای مانند حقوق یا پزشکی، که فارغالتحصیلی تقریباً تضمین شده است، برنامههای دکترا چنین تضمینهایی ارائه نمیدهند.
- «هیچ ساختاری وجود ندارد. شما مقدار عظیمی آزادی دارید، و این ترسناک است».
- او تصمیم گرفت که ریسک به پاداشش میارزد.
- فلسفه اسپیسایکس بر محوریت شکست است. آنها از شکست به عنوان مبنایی برای طرحهای خود استفاده میکنند.
- سریع شکست بخور، اما سریعتر یاد بگیر، آنها میگویند.
- «موفقیت از آنچه یاد میگیریم حاصل میشود».
- تفکر آکادمیک تماماً درباره کمالگرایی است. مربوط به انجام کارها به قدری بینقص است که هرگز شکست نمیخورید.
- اما به عنوان یک کارآفرین، من یاد گرفتهام که باید شکست بخورم و سریع و اغلب شکست بخورم تا بیشتر یاد بگیرم.
- من این را یادگیری شدید در نظر میگیرم.
- افرادی که ذهنیت رشد دارند میخواهند خود را به چالش بکشند و وقتی شکست میخورند، متوجه میشوند که این یک فرصت برای یادگیری است.
- آنها باور دارند که بازدهیشان تا حد زیادی توسط نگرش و تلاششان تعیین میشود.
- من عاشق به چالش کشیده شدن هستم.
- در دنیای کارآفرینی، افرادی هستند که همیشه به دنبال نیمه پر لیوان هستند، که در هر شرایطی پتانسیل میبینند و با خوشبینی به جلو حرکت میکنند.
- شرکتها اغلب محصولات را قبل از کامل بودن منتشر میکنند و پس از دریافت بازخورد مشتریان، آنها را در نسخههای بعدی بهبود میبخشند.
- پژوهشگران به ناچار با مقدار عظیمی رد شدن مواجه خواهند شد.
- بازخورد از داوران درخواستهای گرنت و مقالات مجله میتواند به آنها در بهبود ایدههایشان کمک کند.
- حتی پژوهش پیشگامانه نیز میتواند در ابتدا با شک و مقاومت روبرو شود.
- رد شدنها فرصتی برای یادگیری و بهبود کار شما هستند.
- دانشگاهیان باید انتظارات خود را دوباره تنظیم کنند زیرا شانس گرفتن شغل آکادمیک بسیار پایین است، و بخش زیادی از آن بر اساس شانس است.
- توانایی فرد در کسب موقعیت استخدامی رسمی، بازتابی از ارزش ذاتی او به عنوان یک انسان نیست.
- وقتی انتظاراتی را که توسط یک ساختار سازمانی به شما تحمیل میشود کنار میگذارید… با این صفحه خالی مواجه میشوید تا رویاهای خود را خلق کنید.
- این آزادی میتواند افراد را بترساند.
- مشاغل فوقالعاده و رضایتبخشی خارج از محیط آکادمیک وجود دارد.
- برنامههای تحصیلات تکمیلی… هنوز دانشجویان تحصیلات تکمیلی را شرطی میکنند که باور کنند تنها حرفه مشروع، استادی دانشگاه است.
- مربوط به ارزش قائل شدن برای مهارتها و دانش اکتسابی شماست… و درک اینکه چگونه میتوان آنها را در بخشهای مختلف به کار برد.
- در آغوش گرفتن گزینههای خارج از محیط آکادمیک، دنیایی از امکانات را برای مسیر شغلی شما میگشاید.
بدون نظر