دانشمندکارآفرین:رازهایی که هر دانشجو باید بداند

این گزیده ها از کتابی با عنوان “دانشمند کارآفرین: یک طرز فکر جدید برای موفقیت در آکادمی و فراتر از آن” نوشته ایلانا ام. هوروویتز است. نویسنده در این کتاب استدلال می کند که پژوهشگران، به ویژه دانشجویان تحصیلات تکمیلی و پژوهشگران ابتدای کار، می توانند با پذیرش رویکرد کارآفرینانه در حرفه خود موفق تر شوند. این رویکرد شامل تصدیگری، مدیریت عدم قطعیت، حل مسئله، بهره گیری از منابع و انتشار ایده ها به مخاطبان گسترده تر است. این کتاب با تکیه بر داستان های شخصی، مصاحبه با دانشگاهیان و کارآفرینان، و تحقیقات، راهبردهای عملی را برای پژوهشگران ارائه می دهد تا این طرز فکر را پرورش داده و مسیرهای حرفه ای متنوع را در داخل و خارج از دانشگاه ایجاد کنند.

دانشمند کارآفرین

فصل اول با عنوان «ذهنیت کارآفرینانه»

فصل اول با عنوان «ذهنیت کارآفرینانه» قصد دارد به شما کمک کند تا مانند یک پژوهشگر کارآفرین فکر کنید. این فصل این ایده را مطرح می‌کند که یک ذهنیت کارآفرینانه می‌تواند به پژوهشگران کمک کند دامنه و تأثیر کار خود را افزایش دهند و دیدگاهی الهام‌بخش برای نقش پژوهشگران و پژوهش در دنیای امروز ارائه می‌دهد. این رویکرد برای کسانی که در آغاز مسیر علمی خود هستند، مانند دانشجویان دکترا و پسا‌دکترا، و همچنین برای اعضای هیئت علمی در مراحل اولیه تا میانی حرفه، مناسب است.

تمرکز اصلی فصل اول بر این است که چگونه اتخاذ یک ذهنیت کارآفرینانه می‌تواند برای موفقیت در دانشگاه و فراتر از آن ضروری باشد. این کتاب یک راهنمای “چگونه” برای آکادمیا نیست، بلکه در مورد بازاندیشی در مورد معنای پژوهشگر بودن است.

ذهنیت کارآفرینانه شامل اجزای کلیدی زیر است:

  • بازاندیشی در تمایلات “دانشجوی خوب” بودن: در حالی که دانشجو بودن یک پیش‌نیاز برای ورود به تحصیلات تکمیلی است، مهارت‌های لازم برای موفقیت تحصیلی لزوماً همان مهارت‌های مورد نیاز برای تولید پژوهش اصیل نیستند. دانشجویان دکترا اغلب خود را در صندلی مسافر تحصیلات خود می‌بینند و انتظار دارند دستورالعمل‌ها را دنبال کنند و کادرها را علامت بزنند، اما برنامه‌های دکترا ساختار کمتری دارند و نیاز به رهبری و ابتکار عمل دارند. خوب بودن در دانشگاه نیاز به نشان دادن دانستن پاسخ صحیح ایجاد کرده است، اما این رویکرد مانع ذهنیت کارآفرینانه می‌شود.
  • جشن گرفتن استقلال: دانشگاه با تمام کاستی‌هایش، استقلال و فرصت‌های زیادی را برای تمرین تفکر کارآفرینانه ارائه می‌دهد. این آزادی در دنبال کردن علایق و اهداف، یک امتیاز است که باید برای ایجاد مسیری منحصر به فرد مورد استفاده قرار گیرد. پژوهشگران باید به‌عمد در مورد چگونگی استفاده از این زمان برای پرورش مهارت‌های قابل عرضه در بازار و تعیین آنچه آن‌ها را از دیگران متمایز می‌کند، فکر کنند. آن‌ها باید فرصت‌ها را برای خودشان ایجاد کنند و منتظر نمانند تا مشاوران یا دانشگاه این کار را برای آن‌ها انجام دهند.
  • با اعتماد به نفس از تردید عبور کردن: بخشی اساسی از ذهنیت کارآفرینانه، داشتن حس قوی خودکارآمدی است. این به معنای اعتماد به توانایی‌های شما برای غلبه بر چالش‌ها و دستیابی به اهداف، حتی در مواجهه با بدبینی یا عقب‌نشینی است. در دانشگاه، دانشجویان دکترا در پایین‌ترین رده یک نردبان بسیار بلند قرار دارند و اغلب با تردید به خود و سندرم فریبکار مواجه می‌شوند. صنایع دیگر مانند کسب‌وکار و روزنامه‌نگاری، اغلب سلسله مراتبی کمتری دارند و به افراد اجازه می‌دهند ایده‌های خود را به بالا هدایت کنند، که می‌تواند حس خودکارآمدی را تقویت کند.
  • مالکیت تحصیل و حرفه خود را به دست گرفتن: اتخاذ یک ذهنیت کارآفرینانه بازی را در مورد چگونگی نگاه شما به خودتان و مسیر حرفه‌ای شما تغییر می‌دهد. به جای اینکه بخشی از یک “ماشین” دانشگاهی باشید و کادرهای دیگران را علامت بزنید، می‌توانید کادرهای خود را ایجاد کرده و در مورد آنچه ارزشمند است تصمیم بگیرید.

ذهنیت کارآفرینانه بر اساس تفکر معلول‌گرا (effectual thinking) است که از آنچه فرد دارد (منابع، توانایی‌ها، آرزوها) شروع می‌شود و بر انتخاب نتایج ممکن تمرکز می‌کند. این برخلاف تفکر علّی (causal thinking) است که با یک هدف از پیش تعیین شده شروع می‌شود و بر شناسایی بهینه‌ترین ابزارها برای دستیابی به آن هدف تمرکز دارد. تفکر معلول‌گرا تطبیقی است و فرض می‌کند آینده غیرقابل پیش‌بینی است. کارآفرینان اغلب نه با پیش‌بینی آینده، بلکه با استفاده از آنچه در دسترس دارند و کار برای شکل دادن به آینده موفق می‌شوند.

ذهنیت کارآفرینانه در مورد به کارگیری خلاقیت و نبوغ در حل مسئله است تا چیزی خلق کنید که قبلاً وجود نداشته یا چیزی را از یک زمینه متفاوت به کاربردی جدید به شیوه‌ای نوآورانه تطبیق دهید. این به معنای پذیرش محدودیت منابع در شرایط نامطمئن و دیدن خود به عنوان یک پژوهشگر کارآفرین با قدرت شکل دادن به تفکر مردم از طریق تولید دانش و انتشار ایده‌های خود در جهان است. این ذهنیت مادرزادی نیست و می‌تواند توسعه یابد.

دانشمند کارآفرین 1

فصل دوم کتاب «پژوهشگر کارآفرین» با عنوان «مدیریت عدم قطعیت»

فصل دوم کتاب «پژوهشگر کارآفرین» با عنوان «مدیریت عدم قطعیت» (Navigating Uncertainty)، نیمه‌ی دیگر ذهنیت کارآفرینانه را شرح می‌دهد. این فصل اذعان دارد که چیزهایی وجود دارند که شما نمی‌توانید آن‌ها را کنترل کنید و سپس بررسی می‌کند که چگونه می‌توان عدم قطعیت را پذیرفت و با وجود آن، همچنان گزینه‌ها را شناسایی کرد. این فصل برای موفقیت در دانشگاه و فراتر از آن، اتخاذ یک ذهنیت کارآفرینانه را ضروری می‌داند [پیش‌گفتار، کلیات فصل ۱].

تمرکز اصلی فصل دوم بر چگونگی مواجهه با عدم قطعیت است که بخشی اجتناب‌ناپذیر از تحصیلات تکمیلی و مسیر شغلی دانشگاهی است. نکات کلیدی این فصل عبارتند از:

  • ماهیت غیرقابل پیش‌بینی دانشگاه: برنامه‌های دکترا با ماهیت غیرقابل پیش‌بینی، ابهام و ریسک بالا همراه هستند و نیاز به تحمل بالایی برای این موارد دارند. کشف در ذات خود غیرقابل پیش‌بینی است. نرخ تکمیل دوره دکترا تنها حدود ۵۰ درصد است، برخلاف برنامه‌های حرفه‌ای مانند حقوق یا پزشکی که فارغ‌التحصیلی تقریباً تضمین شده است. همانطور که دالتون کانلی، استاد جامعه‌شناسی می‌گوید، در دانشگاه «ساختاری وجود ندارد. شما آزادی عمل فوق‌العاده‌ای دارید و این ترسناک است».
  • پذیرش شکست به عنوان بخشی از یادگیری: ذهنیت کارآفرینانه در تضاد با کمال‌گرایی آکادمیک است که در آن هدف هرگز شکست نخوردن است. همانطور که کنستانتینا کاتساری، کارآفرین حوزه فناوری می‌گوید، به عنوان یک کارآفرین، او یاد گرفته است که باید شکست بخورد، سریع شکست بخورد و اغلب شکست بخورد تا بیشتر بیاموزد؛ او این را شکست نمی‌داند، بلکه یادگیری افراطی می‌داند. توماس ادیسون نیز مثال دیگری از پذیرش شکست در مسیر نوآوری است. در دانشگاه، دانشجویان و اساتید در تمام مراحل شغلی با خودشکنی و اغلب سندرم فریبکار (Impostor Syndrome) دست و پنجه نرم می‌کنند. ماهیت سلسله مراتبی دانشگاه، به ویژه قرار گرفتن دانشجویان دکترا در پایین‌ترین پله، می‌تواند این احساسات را تشدید کند. با این حال، بخش ضروری ذهنیت کارآفرینانه داشتن حس قوی خودکارآمدی است. این به معنای داشتن تاب‌آوری برای ادامه دادن با وجود شک و تردید است. صنایعی مانند کسب‌وکار و روزنامه‌نگاری اغلب سلسله مراتبی کمتری دارند و به افراد اجازه می‌دهند ایده‌های خود را به بالا هدایت کنند، که می‌تواند حس خودکارآمدی را تقویت کند.
  • شناسایی و پذیرش گزینه‌ها خارج از دانشگاه: از آنجایی که شانس به دست آوردن موقعیت شغلی دانشگاهی تمام‌وقت برای اکثر فارغ‌التحصیلان دکترا دیگر واقع‌بینانه نیست، آن‌ها باید انتظارات خود را تغییر دهند و گزینه‌های شغلی خارج از دانشگاه را به عنوان مسیرهای عالی جایگزین ببینند، نه صرفاً یک «آخرین راه‌حل» یا «مسیر شکست‌خورده». تمرکز صرف بر شغل دانشگاهی می‌تواند مدیریت ناامیدی ناشی از عدم موفقیت در آن را دشوار کند و منجر به احساس شکست شود. در حالی که حقیقت دقیقاً برعکس است؛ توانایی فرد برای به دست آوردن موقعیت شغلی تمام‌وقت، بازتابی از ارزش او به عنوان یک انسان نیست. ذهنیت کارآفرینانه برای طیف وسیعی از نتایج آماده می‌شود و به همین دلیل کارآفرینان کمتر از ناکامی‌ها عقب‌نشینی عاطفی می‌کنند. کشف اینکه گزینه‌های دیگری دارید، کلید غلبه بر این ترس و کاهش اتکا به شغل دانشگاهی است. داشتن تجربیات یا مشاغل جانبی خارج از دانشگاه می‌تواند احساس امنیت ایجاد کرده و به شما این امکان را بدهد که در تحقیقات خود جسورتر باشید و سؤالات چالش‌برانگیزتری بپرسید. دنیای خارج از دانشگاه پر از فرصت‌های عظیم است که در آن‌ها می‌توان رشد کرد و شکوفا شد. همانطور که گلادیس آتو اشاره می‌کند، وقتی انتظارات تحمیلی ساختارهای نهادی و هنجارهای فرهنگی دانشگاه را کنار می‌گذارید، با لوح سفیدی روبرو می‌شوید تا رویاهای خود را بسازید و آن‌ها را شکوفا کنید.
  • تفکر معلول‌گرا (Effectual Thinking) در مواجهه با عدم قطعیت: این نوع تفکر که توسط ساراس ساراسواتی معرفی شده، رویکردی مناسب برای شرایط نامطمئن است. تفکر معلول‌گرا با آنچه فرد در اختیار دارد (منابع، توانایی‌ها، آرزوها) شروع می‌شود و بر انتخاب نتایج ممکن تمرکز می‌کند. این نوع تفکر ذاتاً تطبیقی است و فرض می‌کند آینده غیرقابل پیش‌بینی است و موفقیت از توانایی استفاده از احتمالات و فرصت‌های جدیدی که پیش می‌آیند، حاصل می‌شود. این در تضاد با تفکر علّی (Causal Thinking) است که با هدفی از پیش تعیین شده شروع می‌شود و بر شناسایی بهینه‌ترین ابزارها برای رسیدن به آن هدف تمرکز دارد و فرض می‌کند آینده قابل پیش‌بینی است. کارآفرینان اغلب نه با پیش‌بینی آینده، بلکه با استفاده از آنچه در دسترس دارند و تلاش برای شکل دادن به آینده، موفق می‌شوند. تشبیه آشپزی با مواد موجود (معلول‌گرا) در مقابل دنبال کردن دقیق دستور پخت (علّی) تفاوت این دو رویکرد را روشن می‌کند.

در نهایت، فصل دوم خواننده را تشویق می‌کند تا عدم قطعیت ذاتی مسیر دانشگاهی را بپذیرد و با اتخاذ یک ذهنیت کارآفرینانه که شامل پذیرش شکست، ساختن خودکارآمدی و فعالانه جستجو و ایجاد گزینه‌های مختلف است، در این محیط پویا حرکت کند.

دانشمند کارآفرین 2

فصل سوم کتاب با عنوان «تجارت ایده» (The Idea Business)

بر اساس منابع ارائه شده و گفتگوی پیشین ما، در اینجا خلاصه‌ای از فصل ۳ کتاب «پژوهشگر کارآفرین» ارائه شده است:

فصل سوم کتاب با عنوان «تجارت ایده» (The Idea Business)، به چگونگی تولید و پرورش ایده‌های تحقیقاتی در دنیای دانشگاهی با رویکرد کارآفرینانه می‌پردازد [۳]. این فصل چالش‌هایی را که محققان، به ویژه در اوایل کار خود، در زمینه تولید دانش با آن روبرو هستند، مطرح می‌کند و راهکارهایی برای غلبه بر آن‌ها ارائه می‌دهد.

نکات کلیدی فصل ۳ عبارتند از:

  • چالش تولید دانش در دانشگاه: منابع اشاره می‌کنند که دانشجویان و محققان اغلب در تولید دانش جدید با مشکل روبرو هستند [۳۴]. این مسئله تا حدی ناشی از شیوه حرفه‌ای‌سازی افراد در تحصیلات تکمیلی است که می‌تواند شور و شوق اولیه آن‌ها را از بین ببرد [۳۴]. دانشجویان دکترا ممکن است احساس کنند که در حال بازسازی شدن هستند و حس هیجان خود را برای تولید دانش از دست می‌دهند، زیرا تمرکز بر این است که چگونه در دانش موجود جای بگیرند، نه اینکه به آن کمک کنند [۳۴]. بازخورد منفی در طول دوران تحصیل نیز می‌تواند این حس را تشدید کند و باعث شود فرد نتواند خود را به عنوان کسی که به جامعه دانش کمک می‌کند، ببیند [۳۴].
  • تمرکز بر «حل مسئله»: یک رویکرد کلیدی کارآفرینانه در تولید ایده، تمرکز بر شناسایی و حل «مسئله» است [۴۲, ۱۲۹]. این شامل استفاده از یک «تیغ جراحی دانشگاهی» برای بریدن از طریق موضوع و نمایش آن از منظری متفاوت است [۳۵].
  • رفتن فراتر از داده‌ها: ایده‌های پیشگامانه معمولاً مستلزم فراتر رفتن از پایبندی دقیق به روش‌شناسی و داده‌ها است [۳۶]. نیاز است که «میان سطرها» خوانده شود و برای ایجاد ارتباطات ریسک‌پذیری انجام شود [۳۶].
  • انتخاب مسائل مهم: توصیه می‌شود به دنبال مطالعه چیزی باشید که «بزرگ»، «مهم» و شناخته شده برای عموم است، به طوری که بتوانید اهمیت آن را در یک جمله بیان کنید [۳۷]. هدف این است که به دنبال چیزی باشید که در جهان اهمیت دارد، نه صرفاً پر کردن یک شکاف کوچک در دانش موجود [۳۷].
  • اهمیت انگیزه و شور و شوق: انگیزه برای پیگیری مسائل و رسیدن به عمق آن‌ها ضروری است [۳۸, ۴۲]. باید روی مسئله‌ای کار کنید که واقعاً به آن اهمیت می‌دهید [۴۲]. همانطور که استیو لویت، نویسنده Freakonomics، توصیه می‌کند، باید تحقیقاتی را انجام دهید که «دوست دارید» و برایتان «سرگرم‌کننده» است [۳۹]. بدترین نتیجه این است که افراد ایده‌هایی را دنبال کنند که به آن‌ها اهمیت نمی‌دهند و سپس شغلی پیدا کنند که مورد علاقه‌شان نیست [۳۹]. نکته مهم این است که اگر از کاری که انجام می‌دهید لذت نمی‌برید، داشتن سمت دانشگاهی (مانند هیئت علمی رسمی) چه فایده‌ای دارد [۳۹].
  • تمایز و جایگاه منحصر به فرد (Niche): کارآفرینان دائماً می‌پرسند چه چیزی آن‌ها را از رقبا متمایز می‌کند؛ دانشگاهیان از این زبان استفاده نمی‌کنند، اما ایده مشابه است [۴۰]. هدف این است که در زمینه خود متمایز شوید و «سهم منحصر به فرد» یا «جایگاه» خود را شناسایی کنید [۴۰, ۴۱]. باید مشخص کنید برای چه چیزی شناخته خواهید شد و چه چیزی موقعیت شغلی رسمی شما را تضمین می‌کند [۴۰].
  • توسعه چند جریان تحقیقاتی: دالتون کانلی پیشنهاد می‌کند دو یا سه خط تحقیقاتی متفاوت را توسعه دهید تا تفکر مستقل و برنامه تحقیقاتی گسترده و نوآورانه خود را نشان دهید [۴۰].
  • مزیت نسبی (Comparative Advantage): نقاط قوت منحصر به فرد خود را شناسایی کنید، مانند مهارت‌های فنی، مجموعه داده‌های خاص، دانش نهادی یا رویکرد خلاقانه [۴۱]. از این مزیت برای ایجاد شهرت به عنوان بهترین فرد در پرداختن به انواع خاصی از سوالات استفاده کنید [۴۱].
  • پرورش مسئله: پس از شناسایی یک مسئله، آن را اصلاح و پرورش دهید [۴۲]. مرزهای آن را کاوش کنید، ظرافت‌های آن را درک کنید و خلاقانه در مورد چگونگی کمک به حل آن فکر کنید [۴۲]. این فرآیند پرورش برای توسعه یک برنامه تحقیقاتی متمرکز و تأثیرگذار ضروری است [۴۲].
  • شخصی‌سازی مسئله: تحقیقات خود را با افزودن تجربیات شخصی، دانش و دیدگاه خود، منحصر به فرد کنید [۴۳]. این شخصی‌سازی نه تنها کار شما را برجسته می‌کند، بلکه تضمین می‌کند که در طول مسیر دانشگاهی خود سرمایه‌گذاری و باانگیزه باقی بمانید [۴۳].

به طور خلاصه، فصل ۳ بر این ایده تأکید دارد که محققان باید از نقش صرف «مصرف‌کننده دانش» به «تولیدکننده دانش» تغییر مسیر دهند [۶]. این کار با یافتن مسائلی که واقعاً به آن‌ها اهمیت می‌دهند، ریسک کردن برای فراتر رفتن از داده‌های صِرف، ایجاد جایگاه منحصر به فرد خود و پرورش مستمر ایده‌هایشان انجام می‌شود [۳۵, ۳۶, ۴۰, ۴۲, ۴۳]. این رویکرد نه تنها برای موفقیت در دانشگاه، بلکه برای یافتن رضایت و لذت در کار تحقیقاتی نیز حیاتی است [۳۹, ۳۴].

دانشمند کارآفرین 3

فصل چهارم کتاب با عنوان «بهره‌گیری از منابع» (Leveraging Resources)

بر اساس منابع ارائه شده، در اینجا خلاصه‌ای از فصل ۴ کتاب «پژوهشگر کارآفرین» ارائه شده است:

فصل چهارم کتاب با عنوان «بهره‌گیری از منابع» (Leveraging Resources)، به ایده تحصیل یا پژوهش به عنوان یک ورزش تیمی می‌پردازد و محققان را تشویق می‌کند که حوزه دانشگاهی را به عنوان یک شبکه وسیع و به‌هم‌پیوسته تصور کنند [۷۴]. در این شبکه، هر فرد یک گره (node) و هر ارتباط یک پتانسیل برای همکاری، بینش مشترک یا حمایت متقابل است [۷۴]. موفقیت در این شبکه صرفاً ناشی از نبوغ فردی نیست، بلکه از توانایی استفاده از دانش جمعی، تجربه و منابع جامعه علمی ما ناشی می‌شود [۷۴].

نکات کلیدی فصل ۴ عبارتند از:

  • اهمیت ارتباطات و شبکه‌ها: فصل ۴ بر اهمیت ایجاد و بهره‌گیری از ارتباطات و شبکه‌ها در دانشگاه تأکید دارد [۱۴, ۷۴, ۱۲۲]. این بخش نشان می‌دهد که شبکه‌سازی نه تنها برای حمایت شخصی و حرفه‌ای مهم است، بلکه راهی برای دستیابی به منابع و فرصت‌های جدید نیز هست [۱۴, ۴۸, ۷۴].
  • شبکه‌سازی به عنوان کمک متقابل: مفهوم شبکه‌سازی در این فصل فراتر از صرفاً ایجاد روابط برای منافع شخصی است. بلکه به معنای توسعه روابط مبتنی بر اعتماد است تا افراد بتوانند به یکدیگر در انجام بهتر کارهایشان کمک کنند [۴۸]. برخی دانشگاهیان در پذیرش مفهوم شبکه‌سازی مشکل دارند، زیرا ممکن است آن را غیرصادقانه یا ابزاری بدانند [۴۸].
  • بهره‌گیری از شبکه‌ها برای منابع (از جمله مالی): شبکه‌ها می‌توانند برای دسترسی به منابع حیاتی مورد استفاده قرار گیرند. به عنوان مثال، می‌توان از شبکه‌ها برای یافتن کمک‌های مالی (funding) و بورسیه‌ها بهره برد [۴۷, ۱۲۲]. داستان خوزه ریرا (José Riera) در این فصل نشان می‌دهد که چگونه با وجود چالش‌های مالی شخصی و هزینه‌های بالای برنامه دکترا، با بهره‌گیری از فرصت‌ها و ارتباطات توانست منابع لازم را پیدا کند [۴۷].
  • بهره‌گیری از شبکه‌ها برای کمک تحقیقاتی: نویسنده خود مثالی از بهره‌گیری از شبکه برای حل مشکل حجم بالای داده‌ها در تحقیقش ارائه می‌دهد. او با استفاده از ارتباطات خود توانست دانشجویان کالج محلی، دانش‌آموزان دبیرستان و دانشجویان دکترا را برای کمک در تحلیل داده‌ها به کار گیرد و حتی از طریق برنامه فدرال کاری-تحصیلی (federal work-study program) دانشجویان مقطع کارشناسی بیشتری را استخدام کند [۴۹].
  • جامعه و راهنما (Mentorship): فصل ۴ بر اهمیت یافتن و پرورش جامعه‌ای حمایتی و نقش حیاتی راهنماها تأکید دارد [۵۲, ۵۵, ۵۶, ۵۷, ۵۸]. راهنماها می‌توانند در لحظات دشوار حرفه‌ای راهنمایی، حمایت عاطفی و بینش‌های ارزشمندی ارائه دهند [۵۵]. استیسی تورس (Stacy Torres)، که به عنوان دانشجوی نسل اول، از حمایت خانواده در زمینه تحصیلات عالی بی‌بهره بود، نقش راهنماهای خود را در هدایت مسیر شغلی و تشویق او به تحقیق در زمینه عدالت اجتماعی برجسته می‌کند [۵۶, ۵۷]. او اکنون نیز به نوبه خود به دانشجویان جوان‌تر کمک می‌کند [۵۷].
  • جستجو برای جامعه فراتر از دایره آکادمیک: جامعه حمایتی را می‌توان در مکان‌های مختلفی از جمله کنفرانس‌ها، سمینارها، انجمن‌های آنلاین، گروه‌های بین‌رشته‌ای و حتی خارج از دایره دانشگاهی یافت [۵۸]. برقراری ارتباط با متخصصان خارج از دانشگاه می‌تواند دیدگاه محقق را گسترش دهد و به او کمک کند تا از کسانی که در محیط دانشگاهی نیستند نیز بیاموزد [۵۰, ۵۸].
  • مشاغل جانبی (Side Hustles) و جامعه: این فصل به این ایده می‌پردازد که مشاغل جانبی (که خوزه ریرا نمونه‌ای از آن است) می‌توانند به دانشگاهیان کمک کنند تا شبکه و جامعه خود را فراتر از دانشگاه گسترش دهند و گزینه‌های شغلی خود را افزایش دهند [۵۲, ۵۳]. البته چالش‌های مربوط به مشاغل جانبی، به ویژه برای دانشجویان بین‌المللی یا کسانی که مسئولیت مراقبت از دیگران را دارند، نیز مورد بحث قرار می‌گیرد [۵۴].
  • رویکرد کارآفرینانه به امور مالی: داشتن یک طرز فکر کارآفرینانه در مورد جنبه‌های مالی دانشگاه نیز مهم است. به جای احساس قربانی بودن به عنوان یک کارمند کم‌درآمد، می‌توان مطالعه در دانشگاه را فرصتی برای یادگیری با هزینه دانشگاه دید و در فعالیت‌هایی که به یادگیری و توسعه جامعه کمک می‌کنند، شرکت کرد [۵۲].

به طور خلاصه، فصل ۴ خوانندگان را تشویق می‌کند تا دانشگاه را به عنوان یک اکوسیستم مشارکتی ببینند و فعالانه از شبکه‌ها، راهنماها، جامعه و منابع مختلف (شامل مشاغل جانبی) برای پیشبرد اهداف تحقیقاتی و حرفه‌ای خود بهره ببرند [۷۴, ۵۵, ۵۸, ۵۲]. این فصل بر این ایده تأکید دارد که همکاری و حمایت متقابل برای موفقیت و رضایت در مسیر دانشگاهی حیاتی است [۷۴, ۷۵].

دانشمند کارآفرین 5

فصل پنجم «منتشر کردن ایده‌هایتان» (Disseminating Your Ideas)

بر اساس منابع ارائه شده و سابقه مکالمه ما، در اینجا خلاصه‌ای از فصل ۵ کتاب «پژوهشگر کارآفرین» ارائه شده است:

فصل پنجم کتاب با عنوان «منتشر کردن ایده‌هایتان» (Disseminating Your Ideas)، به این موضوع می‌پردازد که چگونه دانشگاهیان می‌توانند ایده‌های خود را به طور مؤثر در داخل و خارج از محیط آکادمیک منتشر کنند [۱۴, ۱۳۷]. هدف اصلی این فصل تشویق پژوهشگران به فراتر رفتن از روش‌های سنتی انتشار آکادمیک و پذیرش رویکردهای کارآفرینانه برای افزایش دسترسی و تأثیرگذاری کارشان است [۵۸, ۶۵, ۶۷, ۶۹, ۷۰, ۱۲۳, ۱۴۰, ۱۵۱-۱۵۸].

نکات کلیدی فصل ۵ عبارتند از:

  • هدف انتشار فراتر از آکادمیا: این فصل استدلال می‌کند که هدف از انتشار ایده‌ها صرفاً پر کردن خلأهای موجود در ادبیات علمی یا افزایش تعداد انتشارات برای رزومه نیست [۵۶, ۵۷]. بلکه، هدف اصلی باید پرداختن به مسائل مهم و ایجاد تغییر در جهان باشد [۵۶, ۵۷, ۵۸]. دانشگاهیان، به ویژه آنهایی که بر نابرابری‌ها تمرکز دارند، باید کار خود را وسیله‌ای برای تغییرات اجتماعی ببینند و تحقیقاتشان را به حوزه عمومی برسانند [۵۷]. همانطور که ادی آر. کول اشاره می‌کند، محققان سیاه‌پوست سابقه طولانی در پرداختن به مسائل اجتماعی فراتر از محدوده‌های آکادمیک دارند [۵۷].
  • شناخت مخاطب: یکی از جنبه‌های حیاتی انتشار ایده، فکر کردن درباره مخاطب است [۶۲]. مانند کارآفرینانی که به مشتریان بالقوه فکر می‌کنند، دانشگاهیان نیز باید مخاطبانی را در نظر بگیرند که می‌خواهند وقت و توجه خود را به ایده‌های آن‌ها اختصاص دهند [۶۲]. باید در نظر گرفت که مخاطبان به چه چیزهایی اهمیت می‌دهند و چه مسائلی آن‌ها را به حرکت در می‌آورد [۶۴]. دانشگاهیان باید دانش و تخصص خود را به مخاطبان بیرونی منتقل کنند تا ارزش کارشان برای یک هدف بزرگتر را بسنجند و آن را به دغدغه‌ها و مسائل مخاطب متصل کنند [۶۴, ۶۵]. در نهایت، هدف این است که با مخاطب درگیر شویم [۵۸].
  • یافتن صدای منحصر به فرد: برای تأثیرگذاری بر مخاطب، دانشگاهیان باید صدای منحصر به فرد خود را پیدا کنند [۶۵]. این به معنای صحبت کردن با وضوح و اصالت است [۶۵]. حتی یک مرور ادبی صرفاً خلاصه‌گویی نیست؛ بلکه اعلام هدفی است که نشان می‌دهد چه کاری انجام شده، چه چیزی نادیده گرفته شده و شما چگونه این خلأ را پر خواهید کرد. صدای شما امضای شما و نشان‌دهنده سهم شماست [۶۵].
  • رویکرد محصول کمینه قابل پذیرش (MVP): همانند دنیای استارتاپ‌ها، دانشگاهیان نیز می‌توانند رویکرد MVP را برای ایده‌های خود اتخاذ کنند [۵۹, ۱۴۱-۱۴۶, ۱۵۷]. این به معنای قرار دادن ایده‌ای در معرض دید عموم و مشاهده بازخوردها است تا مشخص شود ایده به کجا باید هدایت شود [۵۹]. راه‌های مختلفی برای آزمایش MVP وجود دارد، از جمله ارائه در سمینارها، نوشتن مقالات کوتاه (op-ed) قبل از مقاله کامل، یا ارائه سخنرانی در خارج از محیط آکادمیک [۵۹]. آزمایش ایده‌ها در مکان‌های مختلف به پالایش آن‌ها کمک می‌کند [۵۹]. در مرحله MVP اولیه، ایده‌ها لزوماً نیازی به توجه به بازار ندارند، زیرا گاهی عدم آگاهی از محدودیت‌ها می‌تواند منجر به نوآوری شود [۶۳].
  • استراتژی توزیع: کارآفرینان یک استراتژی توزیع برای محصولات یا خدمات خود دارند و رویکردی سبدوار (portfolio approach) را برای مدیریت ریسک و منافع برای مخاطبان مختلف اتخاذ می‌کنند [۶۶, ۶۹]. دانشگاهیان نیز باید استراتژی‌های توزیع خود را فراتر از کتاب‌ها و مجلات علمی سنتی در نظر بگیرند و منافع حاصل از ریسک‌پذیری و نوشتن برای مخاطبان مختلف را بسنجند [۶۶].
  • کانال‌های انتشار متنوع: فراتر از انتشارات آکادمیک سنتی، کانال‌های متنوعی برای انتشار ایده وجود دارد [۶۶, ۶۹, ۷۰]. این شامل نوشتن مقالات کوتاه (op-ed) [۵۹, ۶۹, ۷۰]، فعالیت فکری عمومی (public intellectual work) [۶۹, ۷۰]، همکاری با جوامعی که پژوهش به آن‌ها مرتبط است [۶۸, ۷۰]، استفاده از پلتفرم‌های رسانه‌های اجتماعی و سخنرانی‌های عمومی [۷۰] می‌شود. همچنین می‌توان از روش‌های خلاقانه و غیرسنتی مانند مقالات تصویری (photo essays)، کارگاه‌ها یا پایگاه‌های داده مشترک استفاده کرد [۶۸, ۷۰]. نمونه‌ای از این رویکرد، دانشجویی است که تحقیق خود را به مقاله تصویری و کارگاهی برای دختران جوان تبدیل کرد و نمایشگاهی با حضور جامعه برگزار کرد [۶۸]. این تعامل با جامعه می‌تواند به بهبود خود تحقیق نیز کمک کند [۶۸].
  • وضوح و زبان ساده: بسیار مهم است که اهمیت کار خود را با زبانی ساده و قابل فهم توضیح دهید [۶۵, ۷۰]. نباید انتظار داشت که مخاطب به سمت شما بیاید؛ بلکه باید به سمت او رفت و ایده‌ها را به شیوه‌ای بیان کرد که قابل درک باشند و این کار را بارها و بارها انجام داد [۶۵].
  • خلاقیت و تفکر جامع: کارآفرینان بزرگ اغلب خلاق و دارای تفکر جامع هستند، اما محققان معمولاً تفکر متمرکز، روشمند و منطقی دارند [۶۰]. این رویکرد روشمند، به ویژه تلاش برای پرداختن به تمام جزئیات، می‌تواند مانع خلاقیت شود [۶۰]. فقدان شجاعت برای بررسی ایده‌های نو، اضطراب عملکرد و رد زودهنگام بینش‌ها می‌تواند خلاقیت را از بین ببرد [۶۰]. پاداش‌ها در عصر کنونی به کسانی می‌رسد که می‌توانند به طور چندوجهی ترکیب (synthesize) کنند، مانند ارائه خلاصه‌ای از ایده‌های پیچیده، نوشتن وبلاگ، ارائه تدتاک، مصاحبه رادیویی/تلویزیونی/پادکست، یا نوشتن توییت جذاب [۶۱]. اما یک ترکیب‌کننده واقعی کسی است که بتواند عمیق‌تر شود، جزئیات بیشتر ارائه دهد، چالش‌ها را مدیریت کند و انتقادات معتبر را تشخیص دهد [۶۱].

به طور خلاصه، فصل ۵ بر این ایده تأکید دارد که منتشر کردن ایده‌ها فراتر از مرزهای سنتی آکادمیک، بخشی جدایی‌ناپذیر از هویت یک پژوهشگر کارآفرین است [۷۱, ۱۲۳]. این کار نیازمند در نظر گرفتن مخاطب، یافتن صدای خود، استفاده از رویکرد MVP برای آزمایش ایده‌ها، توسعه یک استراتژی توزیع چندوجهی و استفاده فعالانه از کانال‌های متنوع انتشار است [۵۸, ۶۲, ۵۹, ۶۶, ۷۰]. هدف نهایی استفاده از سرمایه فکری، انسانی و اجتماعی برای ایجاد تأثیر مثبت در جهان است [۷۱].

مصاحبه با دکتر سعید جوی زاده


مصاحبه با دکتر سعید جوی‌زاده: رازهای موفقیت یک پژوهشگر کارآفرین

مصاحبه‌کننده: دکتر جوی‌زاده عزیز، از اینکه وقت خود را در اختیار ما قرار دادید سپاسگزاریم. شما به عنوان یکی از پیشگامان “دانشمند کارآفرین” در ایران شناخته می‌شوید. این رویکرد در حرفه پژوهشگر چیست و چرا برای دانشجویان و محققان ابتدای کار اهمیت دارد؟

دکتر جوی‌زاده: سلام و تشکر از شما. بله، مفهوم دانشمند کارآفرین یک تغییر پارادایم در نحوه نگاه ما به مسیر شغلی آکادمیک و پژوهشی است. به زبان ساده، دیگر صرفاً تولید مقاله و دانش نظری کافی نیست. یک پژوهشگر کارآفرین کسی است که با پذیرش رویکرد کارآفرینانه، دامنه و تأثیر کار خود را افزایش می‌دهد. این یعنی تصدیگری در مسیر حرفه‌ای خود، مدیریت عدم قطعیت‌ها، حل مسائل واقعی، بهره‌گیری هوشمندانه از منابع، و مهم‌تر از همه، انتشار مؤثر ایده‌ها به مخاطبان گسترده‌تر. این رویکرد به ویژه برای دانشجویان تحصیلات تکمیلی و پژوهشگران جوان حیاتی است، چرا که آینده شغلی دیگر به “مسیر سنتی دانشگاهی” محدود نمی‌شود و آن‌ها نیاز دارند برای ایجاد مسیرهای حرفه‌ای متنوع، خود را آماده کنند.


ذهنیت کارآفرینانه: فراتر از “دانشجوی خوب بودن”

مصاحبه‌کننده: شما در صحبت‌هایتان به “ذهنیت کارآفرینانه” اشاره کردید. این ذهنیت دقیقاً شامل چه چیزهایی است؟

دکتر جوی‌زاده: ذهنیت کارآفرینانه قلب این رویکرد است. این به معنای بازاندیشی در تمایلات “دانشجوی خوب” بودن است. در دوران تحصیلات تکمیلی، به خصوص دکترا، انتظار می‌رود که شما صرفاً دستورالعمل‌ها را دنبال کنید. اما واقعیت این است که برنامه‌های دکترا ساختار کمتری دارند و نیاز به رهبری و ابتکار عمل دارند. ما باید از این تفکر که فقط پاسخ صحیح را پیدا کنیم، فراتر برویم و به دنبال خلق پرسش‌های جدید و حل مسائل اصیل باشیم.

همچنین، باید استقلال دانشگاهی را جشن بگیریم. دانشگاه با تمام محدودیت‌هایش، فرصت‌های بی‌نظیری برای تمرین تفکر کارآفرینانه به ما می‌دهد. این آزادی در دنبال کردن علایق، یک امتیاز است که باید برای ایجاد مسیری منحصر به فرد استفاده شود. ما نباید منتظر بمانیم تا استاد راهنما یا دانشگاه برای ما فرصت ایجاد کنند؛ باید خودمان فرصت‌ها را بسازیم و مهارت‌های قابل عرضه در بازار را پرورش دهیم.

نکته بسیار مهم دیگر، با اعتماد به نفس از تردید عبور کردن است. در محیط دانشگاه، به خصوص در مقطع دکترا، با تردید به خود و سندرم فریبکار (Impostor Syndrome) مواجه می‌شویم. یک پژوهشگر کارآفرین، دارای حس قوی خودکارآمدی است؛ یعنی به توانایی‌های خود برای غلبه بر چالش‌ها اعتماد دارد، حتی در مواجهه با بدبینی یا شکست. این تاب‌آوری است که شما را به جلو می‌برد.

در نهایت، ذهنیت کارآفرینانه به معنای مالکیت تحصیل و حرفه خود را به دست گرفتن است. به جای اینکه فقط بخشی از یک “ماشین” دانشگاهی باشیم و کادرهای دیگران را علامت بزنیم، ما می‌توانیم کادرهای خود را ایجاد کنیم و در مورد اینکه چه چیزی ارزشمند است، تصمیم بگیریم. این ذهنیت، بر پایه تفکر معلول‌گرا (Effectual Thinking) استوار است. یعنی به جای شروع با یک هدف از پیش تعیین شده و یافتن بهترین مسیر (تفکر علّی)، از آنچه اکنون داریم (منابع، توانایی‌ها، آرزوها) شروع می‌کنیم و بر انتخاب نتایج ممکن تمرکز می‌کنیم. این رویکرد تطبیقی است و فرض می‌کند آینده غیرقابل پیش‌بینی است و ما با استفاده از داشته‌هایمان، آینده را شکل می‌دهیم.


مدیریت عدم قطعیت: پذیرش شکست، ساختن خودکارآمدی

مصاحبه‌کننده: عدم قطعیت بخش جدایی‌ناپذیری از مسیر پژوهش است. چگونه می‌توان این عدم قطعیت را مدیریت کرد؟

دکتر جوی‌زاده: دقیقاً. مدیریت عدم قطعیت نیمه دیگر ذهنیت کارآفرینانه است. باید بپذیریم که چیزهایی وجود دارند که نمی‌توانیم آن‌ها را کنترل کنیم و با وجود آن، همچنان گزینه‌ها را شناسایی کنیم.

دانشگاه، به خصوص برنامه‌های دکترا، ذاتاً غیرقابل پیش‌بینی هستند. کشف در ذات خود ابهام دارد و نرخ تکمیل دوره دکترا هم به نسبت سایر رشته‌ها پایین‌تر است. این “آزادی عمل فوق‌العاده” می‌تواند ترسناک باشد. در اینجا، پذیرش شکست به عنوان بخشی از یادگیری بسیار حیاتی است. این در تضاد با کمال‌گرایی آکادمیک است که در آن هدف هرگز شکست نخوردن است. به قول کارآفرینان فناوری، باید سریع شکست بخوریم و اغلب شکست بخوریم تا بیشتر بیاموزیم. این شکست نیست، بلکه یادگیری افراطی است.

همچنین، باید گزینه‌های شغلی خارج از دانشگاه را فعالانه شناسایی و بپذیریم. دیگر شانس به دست آوردن موقعیت شغلی آکادمیک تمام‌وقت برای همه واقع‌بینانه نیست. نباید این‌ها را به عنوان “آخرین راه‌حل” یا “مسیر شکست‌خورده” ببینیم. توانایی فرد برای به دست آوردن موقعیت شغلی، بازتابی از ارزش انسانی او نیست. تفکر معلول‌گرا دقیقاً در اینجا به کار می‌آید؛ ما را برای طیف وسیعی از نتایج آماده می‌کند و باعث می‌شود کمتر از ناکامی‌ها عقب‌نشینی عاطفی کنیم. داشتن تجربیات یا مشاغل جانبی (Side Hustles) خارج از دانشگاه می‌تواند احساس امنیت ایجاد کرده و به شما این امکان را بدهد که در تحقیقات خود جسورتر باشید. دنیای بیرون دانشگاه پر از فرصت‌های عظیم برای رشد و شکوفایی است. وقتی انتظارات تحمیلی نهادها را کنار بگذارید، با یک “لوح سفید” روبرو می‌شوید تا رویاهای خود را بسازید.


تجارت ایده: از حل مسئله تا ایجاد جایگاه منحصر به فرد

مصاحبه‌کننده: چطور می‌توانیم ایده‌های تحقیقاتی خود را با رویکرد کارآفرینانه پرورش دهیم؟

دکتر جوی‌زاده: اینجاست که مفهوم “تجارت ایده” (The Idea Business) مطرح می‌شود. دانشجویان و محققان نباید صرفاً مصرف‌کننده دانش باشند، بلکه باید تولیدکننده دانش باشند. این کار با تمرکز بر “حل مسئله” آغاز می‌شود. باید بتوانیم با یک “تیغ جراحی دانشگاهی” از میان انبوه موضوعات، به هسته مسئله واقعی برسیم و آن را از منظری متفاوت ارائه دهیم.

نیاز است که فراتر از داده‌ها برویم؛ میان سطرها را بخوانیم و برای ایجاد ارتباطات ریسک‌پذیری کنیم. باید به دنبال مطالعه چیزی باشید که “بزرگ”، “مهم” و شناخته شده برای عموم است؛ چیزی که در جهان اهمیت دارد، نه فقط پر کردن یک شکاف کوچک در دانش.

انگیزه و شور و شوق در این مسیر حیاتی است. باید روی مسئله‌ای کار کنید که واقعاً به آن اهمیت می‌دهید. اگر از کاری که انجام می‌دهید لذت نمی‌برید، هیچ جایگاهی در دانشگاه یا خارج از آن ارزشمند نخواهد بود.

همانطور که کارآفرینان می‌پرسند چه چیزی آن‌ها را از رقبا متمایز می‌کند، ما نیز باید “جایگاه منحصر به فرد” (Niche) خود را شناسایی کنیم. برای چه چیزی شناخته خواهید شد؟ چه چیزی شما را از دیگران متمایز می‌کند؟ توسعه چند جریان تحقیقاتی متفاوت و استفاده از مزیت نسبی خود (مانند مهارت‌های فنی خاص یا دسترسی به داده‌های منحصر به فرد) به شما کمک می‌کند تا این جایگاه را ایجاد کنید.

در نهایت، باید مسئله خود را پرورش دهید. پس از شناسایی، مرزهای آن را کاوش کنید، ظرافت‌هایش را بفهمید و خلاقانه در مورد چگونگی کمک به حل آن فکر کنید. و مهم‌تر اینکه، تحقیقات خود را شخصی‌سازی کنید؛ تجربیات و دیدگاه خود را اضافه کنید تا کار شما منحصر به فرد و با انگیزه باقی بماند.


بهره‌گیری از منابع: دانشگاه به مثابه یک تیم

مصاحبه‌کننده: در مسیر پر فراز و نشیب پژوهش، منابع نقش کلیدی دارند. چگونه یک پژوهشگر کارآفرین می‌تواند از منابع به بهترین شکل بهره ببرد؟

دکتر جوی‌زاده: فصل “بهره‌گیری از منابع” (Leveraging Resources) این ایده را مطرح می‌کند که تحصیل و پژوهش یک ورزش تیمی است. دانشگاه را باید یک شبکه وسیع و به‌هم‌پیوسته تصور کرد که در آن هر فرد یک “گره” و هر ارتباط یک پتانسیل برای همکاری، بینش مشترک یا حمایت متقابل است. موفقیت صرفاً ناشی از نبوغ فردی نیست، بلکه از توانایی استفاده از دانش جمعی، تجربه و منابع جامعه علمی نشأت می‌گیرد.

اهمیت ارتباطات و شبکه‌ها در اینجا برجسته می‌شود. شبکه‌سازی فراتر از صرفاً ایجاد روابط برای منافع شخصی است؛ به معنای توسعه روابط مبتنی بر اعتماد است تا افراد بتوانند به یکدیگر در انجام بهتر کارها کمک کنند. این شبکه‌ها می‌توانند برای دسترسی به منابع حیاتی مانند کمک‌های مالی (funding)، بورسیه‌ها و حتی کمک‌های تحقیقاتی (مثلاً برای تحلیل حجم بالای داده‌ها) مورد استفاده قرار گیرند.

یافتن و پرورش جامعه‌ای حمایتی و نقش حیاتی راهنماها (Mentorship) بسیار مهم است. راهنماها می‌توانند در لحظات دشوار، راهنمایی، حمایت عاطفی و بینش‌های ارزشمندی ارائه دهند. این جامعه حمایتی می‌تواند فراتر از دایره آکادمیک باشد؛ کنفرانس‌ها، سمینارها، انجمن‌های آنلاین، گروه‌های بین‌رشته‌ای و حتی متخصصان خارج از دانشگاه همگی می‌توانند بخشی از شبکه شما باشند.

حتی مشاغل جانبی (Side Hustles) نیز می‌توانند به دانشگاهیان کمک کنند تا شبکه خود را گسترش دهند و گزینه‌های شغلی خود را افزایش دهند. و در نهایت، داشتن یک طرز فکر کارآفرینانه در مورد امور مالی نیز مهم است. به جای احساس قربانی بودن به عنوان یک کارمند کم‌درآمد، می‌توان مطالعه در دانشگاه را فرصتی برای یادگیری با هزینه دانشگاه دید و در فعالیت‌هایی که به یادگیری و توسعه جامعه کمک می‌کنند، شرکت کرد.


انتشار ایده‌ها: تأثیرگذاری فراتر از مرزهای آکادمیک

مصاحبه‌کننده: و در نهایت، به موضوع انتشار ایده‌ها می‌رسیم. چگونه می‌توانیم ایده‌های خود را به طور مؤثر در جهان منتشر کنیم؟

دکتر جوی‌زاده: “منتشر کردن ایده‌هایتان” (Disseminating Your Ideas) به این معناست که باید از روش‌های سنتی انتشار آکادمیک فراتر برویم و رویکردهای کارآفرینانه را برای افزایش دسترسی و تأثیرگذاری کارمان بپذیریم. هدف اصلی انتشار نباید صرفاً پر کردن خلأهای ادبیات علمی یا افزایش تعداد مقالات برای رزومه باشد، بلکه باید پرداختن به مسائل مهم و ایجاد تغییر در جهان باشد. محققان باید کار خود را وسیله‌ای برای تغییرات اجتماعی ببینند و تحقیقاتشان را به حوزه عمومی برسانند.

برای این کار، شناخت مخاطب حیاتی است. مانند کارآفرینانی که به مشتریان بالقوه فکر می‌کنند، دانشگاهیان نیز باید مخاطبانی را در نظر بگیرند که می‌خواهند وقت و توجه خود را به ایده‌های آن‌ها اختصاص دهند. باید به این فکر کنیم که مخاطبان به چه چیزهایی اهمیت می‌دهند و چه مسائلی آن‌ها را به حرکت درمی‌آورد. هدف نهایی، درگیر کردن مخاطب است.

برای تأثیرگذاری، باید صدای منحصر به فرد خود را پیدا کنیم؛ با وضوح و اصالت صحبت کنیم. حتی یک مرور ادبی صرفاً خلاصه‌گویی نیست، بلکه اعلام یک هدف و نشان دادن سهم شما در دانش است.

می‌توانیم از رویکرد محصول کمینه قابل پذیرش (MVP) نیز استفاده کنیم. یعنی ایده‌ای را در معرض دید عموم قرار دهیم و بازخوردها را مشاهده کنیم تا مشخص شود ایده به کجا باید هدایت شود. ارائه در سمینارها، نوشتن مقالات کوتاه (op-ed) قبل از مقاله کامل، یا سخنرانی در خارج از محیط آکادمیک همگی راه‌هایی برای آزمایش MVP هستند.

در نهایت، باید یک استراتژی توزیع چندوجهی داشته باشیم. فراتر از مجلات علمی سنتی، کانال‌های متنوعی برای انتشار ایده وجود دارد: مقالات کوتاه در روزنامه‌ها، فعالیت فکری عمومی، همکاری با جوامع مرتبط، استفاده از رسانه‌های اجتماعی و سخنرانی‌های عمومی. حتی روش‌های خلاقانه‌تر مانند مقالات تصویری یا کارگاه‌های مشترک. بسیار مهم است که اهمیت کار خود را با زبانی ساده و قابل فهم توضیح دهید. نباید انتظار داشت که مخاطب به سمت شما بیاید؛ بلکه باید به سمت او رفت و ایده‌ها را به شیوه‌ای بیان کرد که قابل درک باشند.

مصاحبه‌کننده: بسیار متشکرم دکتر جوی‌زاده از این توضیحات جامع و الهام‌بخش. فکر می‌کنم این صحبت‌ها چراغ راهی برای بسیاری از دانشجویان و پژوهشگران جوان خواهد بود.

دکتر جوی‌زاده: خواهش می‌کنم. امیدوارم این دیدگاه به آن‌ها کمک کند تا مسیر شغلی خود را با اعتماد به نفس و موفقیت بیشتری دنبال کنند.

دانشمند کارآفرین 5بر اساس بریده‌های متنی ارائه شده از کتاب «پژوهشگر کارآفرین» و با توجه به درخواست شما برای ۱۰۰ جمله کلیدی، در ادامه فهرستی از جملاتی آورده شده است که به نظر می‌رسد ایده‌ها، مفاهیم، چالش‌ها و توصیه‌های اصلی مطرح شده در این بخش‌های کتاب را به خوبی بازتاب می‌دهند. هر جمله با ذکر منبع اصلی آن مشخص شده است:

  1. ایلانا هوروویتز جزئیات ارتباطات متعدد بین این شیوه‌ها [پژوهش و کارآفرینی] را شرح می‌دهد و در این فرآیند، هر دو را روشن می‌سازد.
  2. ایلانا هوروویتز نشان می‌دهد که چگونه یک ذهنیت کارآفرینانه می‌تواند به پژوهشگران کمک کند تا دامنه نفوذ و تاثیر خود را افزایش دهند.
  3. او یک چشم‌انداز الهام‌بخش برای نقش پژوهشگران و پژوهش در دنیای امروز ارائه می‌دهد.
  4. شغل شما دیگر مصرف دانش نیست. شغل شما تولید آن است.
  5. این تغییر از مصرف‌کننده به تولیدکننده به من اجازه داد تا خودم را یک کارآفرین ایده‌ها بدانم.
  6. در به کار بردن زبان کارآفرینی، من به توانایی خلق چیزی جدید (در این مورد، دانش) با منابع محدود در یک محیط بسیار نامطمئن اشاره می‌کنم.
  7. این نوع رویکرد به محیط آکادمیک نه تنها ارزشمند بود—بلکه برای بقا و حتی پیشرفت ضروری بود.
  8. حس فراگیر تباهی در مورد چشم‌انداز شغلی فرد به وضوح در ده‌ها مقاله که ژانر «ترک تحصیلات» را تشکیل می‌دهند، مشهود است.
  9. هویت من آنقدر به آکادمیک بودن گره خورده بود که فکر نکردن به آن چیزی شبیه به فکر کردن به مرگ خودم بود.
  10. کارآفرینان بیشتر بر حل مشکلی متمرکز هستند، و بسیاری جهان را به طرق شگفت‌انگیزی تغییر داده‌اند، که تا حد زیادی مدیون بینش‌های توسعه یافته توسط… بله، دانشگاهیان است.
  11. وقتی می‌گویم پژوهشگران باید مانند کارآفرینان فکر کنند، منظورم این نیست که باید سعی کنند سودی کسب کنند یا کار خود را تجاری‌سازی کنند.
  12. حمایت من از ذهنیت کارآفرینانه… مربوط به اطمینان از استفاده از بینش‌های آن‌ها برای خیر عمومی است.
  13. ساختار انگیزشی برای اساتید آمریکایی، اساتید منفرد را به کارآفرین بودن تشویق می‌کند.
  14. در بهترین حالت، دانشگاه جایی است که حداکثر آزادی را به اساتید می‌دهد تا علایق و اشتیاق خود را دنبال کنند.
  15. پس از فارغ‌التحصیلی، انواع مختلفی از مشاغل و تجربیات را آزمایش کردم، و همیشه مانند یک کارآفرین فکر می‌کردم که چگونه می‌توانم با وجود منابع محدود، در معرض ایده‌ها و برخوردهای جدید قرار بگیرم.
  16. می‌خواستم راهی پیدا کنم که اشتیاقم به آموزش، شور و شوقم برای صفحات گسترده اکسل و علاقه‌ام به توسعه بین‌المللی را ترکیب کنم.
  17. او سعی می‌کرد به روش‌های مختلفی مذاکره کند، چانه‌زنی کند، کالاها را بفروشد و خرید، فروش و معامله را به صورت متفاوتی انجام دهد.
  18. لیست فکر می‌کرد آزمایش‌های میدانی ارزش بیشتری دارند و شروع به فکر کردن کرد که چگونه می‌توان از تجربیاتش در پژوهش خود استفاده کرد.
  19. تفکر مؤثر منبع‌محور است [مقدمه]. با آنچه فرد دارد شروع می‌شود—او کیست، چه می‌داند و چه کسی را می‌شناسد—و بر انتخاب نتایج ممکن که می‌توان با آن منابع خلق کرد، تمرکز دارد [مقدمه].
  20. تفکر مؤثر انطباقی است [مقدمه]. فرض می‌کند آینده غیرقابل پیش‌بینی است و موفقیت از توانایی استفاده از شرایط اضطراری و فرصت‌های جدید ناشی می‌شود [مقدمه].
  21. در مقابل، تفکر علی هدف‌گرا است [مقدمه]. با یک هدف از پیش تعیین شده شروع می‌شود و بر شناسایی بهترین ابزار برای دستیابی به آن تمرکز می‌کند [مقدمه].
  22. این رویکرد برای کسانی که دانشجویان نسل اول هستند یا با منابع محدود بزرگ شده‌اند، مفید است.
  23. حدود نیمی از نمونه من خود را زن، یک چهارم خود را BIPOC (سیاه‌پوست، بومی، رنگین‌پوست) و یک سوم خود را FLI (نسل اول، کم درآمد) معرفی می‌کنند.
  24. بلیکلی قطعاً از شک و تردیدها آشفته شده بود.
  25. فکر می‌کنم هر کسی که کاری انجام می‌دهد یا چیزی خلق می‌کند، از قبل گفتگوی درونی زیادی درباره آن دارد.
  26. او ادامه داد.
  27. زیرا وقتی دیدم چقدر کم به احساس ما در لباس‌ها توجه می‌شد، من نوعی صلیبی برای نشان دادن به صنعت شدم که می‌توانیم با کمی توجه و مراقبت بیشتر، چیزها را برای زنان خیلی بهتر بسازیم.
  28. بسیاری از افراد به دلیل داشتن سابقه طولانی در نمرات آزمون بالا و موفقیت تحصیلی وارد مدرسه تحصیلات تکمیلی می‌شوند.
  29. تمام آموزش‌های من تا آن زمان، مرا در دانش‌آموز بودن به طرز استثنایی ماهری کرده بود.
  30. وقتی پریدن از موانع به ایستادن روی سر و پشتک زدن تبدیل شد، کانلی خودش را برای خواسته‌های پژوهش آکادمیک آماده ندید.
  31. این تمرکز بر معیارهای سنتی برتری آکادمیک اغلب به ویژه در میان دانشجویان نسل اول و/یا کم‌درآمد برجسته است.
  32. رئیسش به او نگاه کرد و گفت: «ببینید، ما به شما پول نمی‌دهیم که جواب‌ها را به شما بگوییم».
  33. این اولین بار بود که واقعاً کسی از من خواسته بود فکر کنم، نه اینکه تکرار کنم.
  34. من عاشق فکر کردن هستم.
  35. فکر کردن برای گرفتن نمره الف مفید نبود. تکرار کردن چیزی بود که باید انجام می‌دادید.
  36. من دانشجویان دکترای «موفق» زیادی دیدم—آن‌هایی که بیشترین مقالات را تولید می‌کنند و اساساً فرمول را یاد گرفته‌اند.
  37. حالا شما یک استاد هستید و می‌گویید، اوه، من باید واقعاً چیزی خلق کنم که برند من باشد.
  38. خوب بودن در مدرسه در بسیاری از دانشگاهیان نیاز مداوم به نشان دادن اینکه جواب درست را می‌دانیم، ایجاد کرده است.
  39. آن رویکرد ذهنیت کارآفرینانه آن‌ها را محدود کرده و منجر به موانعی در راه موفقیت آکادمیک شده است.
  40. عشق او به محیط آکادمیک از خودمختاری که فراهم می‌کند ناشی می‌شود: آزادی تصمیم‌گیری در مورد اینکه چه کاری انجام دهد، چگونه انجام دهد و چه زمانی انجام دهد.
  41. محیط آکادمیک خودمختاری و فرصت‌های زیادی برای تمرین تفکر کارآفرینانه ارائه می‌دهد.
  42. «اگر شما مانند ۹۹ درصد مردم روی این کره زمین هستید، گفتن به شما که به دفترتان بروید و ‘چیزی عالی فکر کنید’ یک دستور فلج‌کننده و وحشتناک است».
  43. «پژوهش آکادمیک رهایی‌بخش است. شما زمان دارید تا ایده‌هایی را که خودتان انتخاب می‌کنید، دنبال کنید».
  44. ذهنیت محیط آکادمیک از ایجاد سرمایه انسانی و بازاریابی اینکه چگونه برای دیگران ارزشمند هستیم، جدا نیست.
  45. این مهارت‌ها را ابزارهایی برای حرفه در نظر بگیرید که فراتر از برج عاج می‌روند.
  46. دانشگاهیان باید به این فکر کنند که چگونه می‌توانند برای خود فرصت ایجاد کنند.
  47. آن‌ها نباید منتظر بمانند تا مشاورانشان یا محیط آکادمیک برایشان فرصت ایجاد کند.
  48. شما فقط برای زندگی در محیط آکادمیک آماده نمی‌شوید؛ شما در حال آماده شدن برای دنیایی از امکانات هستید.
  49. سؤال فقط این نیست که «من چه می‌دانم؟» بلکه «با آنچه می‌دانم چه کاری می‌توانم انجام دهم؟» است.
  50. غلبه بر شک و تردید با اعتماد به نفس.
  51. توصیف شنتل مارتینز از تجربه دکترایش چالش‌های عدم قطعیت آکادمیک را نشان می‌دهد.
  52. بسیاری از دانشجویان دکترا و دانشگاهیان در تمام مراحل با شک و تردید دست و پنجه نرم می‌کنند که اغلب با سندرم ایمپاستر تشدید می‌شود.
  53. میزان ترس در محیط آکادمیک به طور ذاتی تأثیر افرادی را که مسیری را برای درگیر شدن با ایده‌ها، مفاهیم و نظریه‌ها انتخاب کرده‌اند، محدود می‌کند.
  54. یادگیری و انجام پژوهش اقدامات آسیب‌پذیری هستند که نیازمند تلاش، دوره‌های سردرگمی و ارتکاب اشتباهات هستند.
  55. تمام این ترس می‌تواند باعث شود دانشگاهیان بیش از حد بر محافظت و بقا تمرکز کنند و کمتر بر یادگیری، رشد و آنچه ممکن است، تمرکز کنند.
  56. اعتماد به نفس به معنای هرگز شک نکردن به خود نیست، بلکه به معنای داشتن تاب‌آوری برای ادامه حرکت به جلو با وجود این شک‌ها است.
  57. در محیط آکادمیک شما بیشتر کاری را انجام می‌دهید که استاد یا محقق اصلی به شما گفته است.
  58. در کسب‌وکار و روزنامه‌نگاری، شما در تیم‌ها کار می‌کنید و ایده‌ها در چندین جهت جریان دارند. اما در محیط آکادمیک، به نظر می‌رسید که ایده‌ها در یک جهت جریان دارند.
  59. در BCG، همه فقط می‌دانستند که خوب هستند، حتی اگر کسی به آن‌ها این را نمی‌گفت.
  60. «باید خودتان را از آن فضا خارج کنید، چه با صحبت کردن با اعضای خانواده، چه با درمان، چه با کارآموزی، یا هر آنچه نیاز دارید—تا ارزش خود را به یاد بیاورید».
  61. کی از صدای خود به عنوان وسیله‌ای برای به اشتراک گذاشتن تجربیاتش و روشن کردن حاشیه‌سازی‌هایی که در فرآیند استخدام رسمی (تنور) رخ می‌دهد، استفاده کرد.
  62. او یک شبکه حمایتی خارج از دپارتمان خود ایجاد کرد که شامل زنانی بود که می‌توانستند راهنمایی و مشاوره حمایتی ارائه دهند.
  63. قبلاً این ذهنیت را داشتم که باید تا حد امکان تیک بزنم (تمام الزامات را برآورده کنم).
  64. وقتی احساس کردم دیگر سرنوشتم در کنترل من نیست، وقت رفتن بود.
  65. وقتی بَر از محیط آکادمیک خارج شد، سرانجام احساس کرد که گزینه‌هایی دارد.
  66. «از تغییر مسیر شغلی نترسید. از انجام کارهای جدید نترسید».
  67. «فقط همیشه کاری انجام دهید که درها را باز کند، نه اینکه ببندد».
  68. «شما برای مسئولیت‌پذیری و امتحان کردن چیزهای جدید خیلی پیر نیستید».
  69. «اگر چیزی را می‌بینید و آن را می‌خواهید، باید آن را درخواست کنید».
  70. بروس از نحوه ترسیم خطوط مرزی توسط دانشگاه در مورد اینکه چه چیزی به عنوان پژوهش آکادمیک محسوب می‌شود و چه چیزی نه، ناراحت بود.
  71. این یک ایده نسبتاً رادیکال برای یک دانشگاهی است که باور کند ایده‌هایش می‌توانند در جهان تغییری ایجاد کنند.
  72. برنامه‌های دکترا با برچسب هشدار همراه نیستند، اما باید باشند.
  73. آن‌ها نیازمند تحمل بالایی برای عدم قطعیت، ابهام و ریسک هستند.
  74. محیط آکادمیک تماماً درباره کشف است، و کشف ذاتاً غیرقابل پیش‌بینی است.
  75. برخلاف برنامه‌های حرفه‌ای مانند حقوق یا پزشکی، که فارغ‌التحصیلی تقریباً تضمین شده است، برنامه‌های دکترا چنین تضمین‌هایی ارائه نمی‌دهند.
  76. «هیچ ساختاری وجود ندارد. شما مقدار عظیمی آزادی دارید، و این ترسناک است».
  77. او تصمیم گرفت که ریسک به پاداشش می‌ارزد.
  78. فلسفه اسپیس‌ایکس بر محوریت شکست است. آن‌ها از شکست به عنوان مبنایی برای طرح‌های خود استفاده می‌کنند.
  79. سریع شکست بخور، اما سریع‌تر یاد بگیر، آن‌ها می‌گویند.
  80. «موفقیت از آنچه یاد می‌گیریم حاصل می‌شود».
  81. تفکر آکادمیک تماماً درباره کمال‌گرایی است. مربوط به انجام کارها به قدری بی‌نقص است که هرگز شکست نمی‌خورید.
  82. اما به عنوان یک کارآفرین، من یاد گرفته‌ام که باید شکست بخورم و سریع و اغلب شکست بخورم تا بیشتر یاد بگیرم.
  83. من این را یادگیری شدید در نظر می‌گیرم.
  84. افرادی که ذهنیت رشد دارند می‌خواهند خود را به چالش بکشند و وقتی شکست می‌خورند، متوجه می‌شوند که این یک فرصت برای یادگیری است.
  85. آن‌ها باور دارند که بازدهی‌شان تا حد زیادی توسط نگرش و تلاششان تعیین می‌شود.
  86. من عاشق به چالش کشیده شدن هستم.
  87. در دنیای کارآفرینی، افرادی هستند که همیشه به دنبال نیمه پر لیوان هستند، که در هر شرایطی پتانسیل می‌بینند و با خوش‌بینی به جلو حرکت می‌کنند.
  88. شرکت‌ها اغلب محصولات را قبل از کامل بودن منتشر می‌کنند و پس از دریافت بازخورد مشتریان، آن‌ها را در نسخه‌های بعدی بهبود می‌بخشند.
  89. پژوهشگران به ناچار با مقدار عظیمی رد شدن مواجه خواهند شد.
  90. بازخورد از داوران درخواست‌های گرنت و مقالات مجله می‌تواند به آن‌ها در بهبود ایده‌هایشان کمک کند.
  91. حتی پژوهش پیشگامانه نیز می‌تواند در ابتدا با شک و مقاومت روبرو شود.
  92. رد شدن‌ها فرصتی برای یادگیری و بهبود کار شما هستند.
  93. دانشگاهیان باید انتظارات خود را دوباره تنظیم کنند زیرا شانس گرفتن شغل آکادمیک بسیار پایین است، و بخش زیادی از آن بر اساس شانس است.
  94. توانایی فرد در کسب موقعیت استخدامی رسمی، بازتابی از ارزش ذاتی او به عنوان یک انسان نیست.
  95. وقتی انتظاراتی را که توسط یک ساختار سازمانی به شما تحمیل می‌شود کنار می‌گذارید… با این صفحه خالی مواجه می‌شوید تا رویاهای خود را خلق کنید.
  96. این آزادی می‌تواند افراد را بترساند.
  97. مشاغل فوق‌العاده و رضایت‌بخشی خارج از محیط آکادمیک وجود دارد.
  98. برنامه‌های تحصیلات تکمیلی… هنوز دانشجویان تحصیلات تکمیلی را شرطی می‌کنند که باور کنند تنها حرفه مشروع، استادی دانشگاه است.
  99. مربوط به ارزش قائل شدن برای مهارت‌ها و دانش اکتسابی شماست… و درک اینکه چگونه می‌توان آن‌ها را در بخش‌های مختلف به کار برد.
  100. در آغوش گرفتن گزینه‌های خارج از محیط آکادمیک، دنیایی از امکانات را برای مسیر شغلی شما می‌گشاید.

چرا به ذهنیت کارآفرینی نیاز است؟

بر اساس منابع ارائه شده، به نظر می‌رسد که ذهنیت کارآفرینی برای محققان امروزی به چند دلیل ضروری است:

  • پیمایش چشم‌انداز نامطمئن آکادمی و بازار کار: منابع به این نکته اشاره می‌کنند که چشم‌انداز شغلی در آکادمی نامطمئن است و احتمال به دست آوردن یک موقعیت شغلی ثابت (tenure-track) بسیار پایین است و بخش زیادی از آن به شانس وابسته است. این واقعیت ایجاب می‌کند که محققان انتظارات خود را تغییر دهند. برنامه‌های دکتری برخلاف برنامه‌های حرفه‌ای مانند حقوق یا پزشکی، هیچ تضمینی برای فارغ‌التحصیلی ارائه نمی‌دهند و با عدم قطعیت، ابهام و ریسک بالایی همراه هستند.
  • نواقص آموزش سنتی دانشگاهی: آموزش سنتی اغلب قابل پیش‌بینی است و به دانش‌آموزان یاد می‌دهد که با پیروی از قوانین، روال‌ها و مقررات موفق شوند (برنامه درسی پنهان یا “hidden curriculum”). این رویکرد ممکن است دانش‌آموزان را برای محیط غیرقابل پیش‌بینی دکتری که در آن اساتید مسیر مشخصی را ارائه نمی‌دهند و منتظر می‌مانند تا دانشجو برای کمک از آنها سؤال کند، آماده نکند. محققان “موفق” اغلب یاد می‌گیرند که چگونه مقالاتی بنویسند که در کنفرانس‌ها/مجله‌های مناسب پذیرفته شوند، اما ممکن است در ایجاد “برند” یا کار اصلی خود مشکل داشته باشند. این سیستم نیاز به نشان دادن دانستن پاسخ درست را تقویت می‌کند که می‌تواند مانع ذهنیت کارآفرینی شود.
  • ماهیت ذهنیت کارآفرینی در بستر دانشگاه: در این زمینه، کارآفرینی به توانایی تولید چیزی جدید (در اینجا دانش) با منابع محدود در یک محیط بسیار نامطمئن اشاره دارد. این شامل تبدیل شدن از “مصرف‌کننده” دانش به “تولیدکننده” آن است. ذهنیت کارآفرینی انطباقی است و فرض می‌کند که آینده غیرقابل پیش‌بینی است. موفقیت از طریق اهرم کردن اتفاقات غیرمنتظره و فرصت‌های جدید به دست می‌آید. این رویکرد، تفکر “اثرگذارانه” (effectual thinking) نامیده می‌شود که با آنچه در دسترس دارید (منابع، توانایی‌ها، آرزوها) شروع می‌شود و بر انتخاب نتایج قابل دستیابی با این ابزارها تمرکز دارد، برخلاف تفکر “علی” (causal thinking) که با یک هدف مشخص شروع می‌شود و به دنبال بهینه‌سازی ابزارها برای رسیدن به آن هدف است.
  • ایجاد ارزش و تأثیرگذاری فراتر از آکادمی: ذهنیت کارآفرینی به محققان کمک می‌کند تا مهارت‌های قابل بازاریابی را پرورش دهند و آنچه را که آن‌ها را از دیگران متمایز می‌کند، تعیین کنند. این شامل استفاده از مهارت‌هایی مانند تحلیل داده، مدیریت پروژه و نوشتن برای ایجاد فرصت برای خود است، نه اینکه منتظر بمانند تا مشاوران یا دانشگاه این فرصت‌ها را ایجاد کنند. همچنین تشویق می‌کند که مهارت‌ها را برای حل مشکلات دنیای واقعی به کار گیرند و ایده‌های خود را در جهان مطرح کنند. این می‌تواند منجر به ارتباط دادن اکتشافات به نیازها و فرصت‌ها در جهان شود و تأثیر معناداری بر جامعه داشته باشد.
  • کسب استقلال و کنترل بر مسیر شغلی: ذهنیت کارآفرینی به دانشجویان فارغ‌التحصیل قدرت می‌دهد تا مسئولیت سفر تحصیلی و حرفه‌ای خود را بر عهده بگیرند. این شامل پذیرش محدودیت‌ها و عدم قطعیت‌ها است. آکادمی علی‌رغم نقایصش، استقلال و فرصت‌های زیادی برای تمرین تفکر کارآفرینی ارائه می‌دهد. این ذهنیت به محققان کمک می‌کند تا از وابستگی به مسیرهای شغلی سنتی فاصله بگیرند و مسیرهای خود را ایجاد کنند، حتی اگر به معنای خروج از آکادمی باشد.
  • مدیریت عدم قطعیت و شکست: آکادمی اغلب کمال‌گرایی را ترویج می‌کند که می‌تواند منجر به ترس از شکست شود. در مقابل، ذهنیت کارآفرینی بر “شکست سریع، یادگیری سریع‌تر” تأکید دارد. این به معنای داشتن تاب‌آوری برای ادامه حرکت علی‌رغم شک و تردیدها و دیدن شکست‌ها به عنوان فرصت‌هایی برای یادگیری است. مانند کارآفرینان که محصولات را پیش از کامل بودن عرضه می‌کنند و بر اساس بازخورد بهبود می‌بخشند، محققان نیز با پذیرش بازخوردها می‌توانند ایده‌های خود را اصلاح کنند.

در نهایت، ذهنیت کارآفرینی به محققان کمک می‌کند تا از تعریف شدن صرفاً توسط مدرک تحصیلی فراتر روند و علایق و مهارت‌های خود را برای حل مشکلات و ایجاد تأثیر در جهان به کار گیرند. این رویکرد، با توجه به عدم قطعیت‌های موجود در مسیرهای شغلی سنتی دانشگاهی، به محققان امکان می‌دهد تا فعالانه آینده خود را شکل دهند.

چطور عدم قطعیت و شکست‌ها را می‌توان به فرصت‌هایی در مسیر تولید دانش تبدیل کرد؟

بر اساس منابع ارائه شده، ذهنیت کارآفرینی به محققان کمک می‌کند تا عدم قطعیت و شکست‌ها را به فرصت‌هایی در مسیر تولید دانش تبدیل کنند. این تبدیل از طریق رویکردهای زیر انجام می‌شود:

  1. پذیرش عدم قطعیت و استفاده از اتفاقات غیرمنتظره: ذهنیت کارآفرینی فرض را بر این می‌گذارد که آینده قابل پیش‌بینی نیست. موفقیت نه از طریق پیش‌بینی دقیق آینده، بلکه از طریق توانایی اهرم کردن اتفاقات غیرمنتظره (contingencies) و فرصت‌های جدیدی که پیش می‌آیند، به دست می‌آید. این رویکرد “تفکر اثرگذارانه” (effectual thinking) نامیده می‌شود که با آنچه فرد در دسترس دارد (منابع، توانایی‌ها، آرزوها) شروع می‌شود و بر انتخاب نتایج قابل دستیابی با استفاده از این ابزارها تمرکز دارد. در زمینه دانشگاهی، کارآفرینی به معنای تولید چیزی جدید (دانش) با منابع محدود در یک محیط بسیار نامطمئن است. پذیرش این عدم قطعیت به محققان قدرت می‌دهد تا مسئولیت مسیر خود را بر عهده بگیرند.
  2. دیدن شکست به عنوان یک فرصت یادگیری: در حالی که آموزش سنتی دانشگاهی اغلب کمال‌گرایی را ترویج می‌دهد که می‌تواند منجر به ترس از شکست شود، ذهنیت کارآفرینی بر “شکست سریع، یادگیری سریع‌تر” تأکید دارد. کانسنتینا کاتساری، کارآفرین حوزه فناوری که دکترای تاریخ دارد، تضاد بین کمال‌گرایی آکادمیک (عدم شکست) و رویکرد کارآفرینانه (شکست سریع و یادگیری بیشتر) را بیان می‌کند. شرکت‌هایی مانند اسپیس‌ایکس (SpaceX) فلسفه‌ای دارند که بر شکست محوری تمرکز دارد؛ آن‌ها سخت‌افزار را تا حداکثر ظرفیتش پیش می‌برند تا بشکند یا منفجر شود، سپس آنچه را که اشتباه پیش رفته تحلیل کرده و از آن یاد می‌گیرند. این به معنای داشتن تاب‌آوری برای ادامه حرکت با وجود تردیدها و دیدن شکست‌ها به عنوان فرصت‌هایی برای یادگیری است.
  3. استفاده از بازخورد شکست‌ها برای اصلاح ایده‌ها: همانند کارآفرینانی که محصولات را پیش از کامل بودن عرضه می‌کنند و بر اساس بازخورد مشتری بهبود می‌بخشند، محققان نیز با پذیرش بازخوردها از “شکست‌ها” (مانند رد شدن مقالات یا درخواست‌های گرنت) می‌توانند ایده‌های خود را اصلاح کنند. این بازخورد، حتی اگر سخت باشد (مثل بازخورد داور شماره ۲)، می‌تواند به پالایش ایده‌ها کمک کند. نویسنده کتاب تجربه شخصی خود را ذکر می‌کند که چگونه با استفاده از بازخورد مقالات رد شده، ایده‌هایش را برای نوشتن اولین کتابش بهبود بخشیده است. قرار دادن ایده‌ها در معرض دید دیگران زودتر از موعد مقرر (رویکرد MVP یا حداقل محصول پذیرفتنی) به محققان کمک می‌کند تا ببینند ایده چگونه مورد پذیرش قرار می‌گیرد و آن را به کدام سمت ببرند. این کار بازخورد تولید می‌کند و به پالایش ایده‌ها کمک می‌کند.
  4. ایجاد فرصت‌ها به جای انتظار برای آن‌ها: در مواجهه با چشم‌انداز شغلی نامطمئن در آکادمی و احتمال پایین کسب شغل ثابت، ذهنیت کارآفرینی محققان را تشویق می‌کند تا مهارت‌های قابل بازاریابی خود را پرورش دهند و آنچه آن‌ها را متمایز می‌کند، مشخص نمایند. این شامل استفاده از مهارت‌هایی مانند تحلیل داده، مدیریت پروژه و نوشتن برای ایجاد فرصت برای خود است، نه اینکه منتظر بمانند تا مشاوران یا دانشگاه این فرصت‌ها را ایجاد کنند. ذهنیت کارآفرینی به محققان امکان می‌دهد تا از تعریف شدن صرفاً توسط مدرک تحصیلی فراتر روند و علایق و مهارت‌های خود را برای حل مشکلات و ایجاد تأثیر در جهان به کار گیرند. این می‌تواند شامل بررسی گزینه‌ها و مسیرهای شغلی خارج از آکادمی باشد و بازنویسی داستان شغلی خود را در بر گیرد.
  5. مدیریت شک و تردید و ترس از قضاوت: کمال‌گرایی در آکادمی می‌تواند منجر به اضطراب فلج‌کننده و رد زودهنگام ایده‌ها شود، که مانع خلاقیت است. ذهنیت کارآفرینی به معنای این نیست که هرگز به خود شک نکنید، بلکه به معنای داشتن تاب‌آوری برای ادامه حرکت با وجود این تردیدها است. همانطور که استیو لویت توصیه می‌کند، بهتر است مقالات “به‌دردبخور و تحریک‌کننده” (usefully provocative) باشند تا “کسل‌کننده و صحیح” (boringly correct). قرار دادن ایده‌ها در معرض دید عموم و گرفتن بازخورد، به خصوص از مخاطبان خارج از رشته تخصصی، نه تنها به بهبود ارتباطات کمک می‌کند، بلکه محقق را مجبور به شفاف‌سازی ایده‌هایش می‌کند و می‌تواند منجر به انجام کار بهتر شود.

بنابراین، ذهنیت کارآفرینی با تغییر نگرش نسبت به عدم قطعیت (از ترس به فرصت) و شکست (از پایان به یادگیری)، محققان را قادر می‌سازد تا در محیط نامطمئن و با منابع محدود دانشگاهی، فعالانه به تولید دانش جدید، ایجاد تأثیر و شکل‌دهی مسیر شغلی خود بپردازند.

برای انتشار و به اشتراک‌گذاری ایده‌های علمی فراتر از محیط آکادمیک چه راه‌هایی وجود دارد؟

بر اساس منابع ارائه شده، برای انتشار و به اشتراک‌گذاری ایده‌های علمی فراتر از محیط آکادمیک، محققان می‌توانند رویکرد کارآفرینانه را در پیش بگیرند و از روش‌های مختلفی استفاده کنند:

  1. فکر کردن مانند یک کارآفرین به معنای تولید دانش و قرار دادن ایده‌ها در جهان است. ذهنیت کارآفرینی به محققان کمک می‌کند تا ایده‌های خود را فراتر از فضای آکادمیک به اشتراک بگذارند و تأثیرگذار باشند. این رویکرد شامل پرورش مهارت‌های قابل بازاریابی و متمایز کردن خود است.
  2. شناخت مخاطبان خارج از رشته تخصصی خود یک گام حیاتی است . برخلاف نوشتن آکادمیک که معمولاً مخاطبان محدودی دارد، انتشار ایده‌ها به صورت کارآفرینانه نیازمند در نظر گرفتن این است که چه چیزی برای مخاطب شما مهم است و چه مشکلاتی آن‌ها را برمی‌انگیزد . ارتباط مؤثر با غیرمتخصصین می‌تواند به شفاف‌سازی ایده‌های خود محقق و بهبود کارش نیز کمک کند .
  3. استفاده از رویکرد حداقل محصول پذیرفتنی (MVP – Minimum Viable Product) برای ایده‌های علمی . این به معنای ارائه زودهنگام یک ایده در جهان برای دیدن بازخورد و واکنش آن است . این رویکرد به محقق کمک می‌کند تا مسیر بعدی ایده خود را مشخص کند . نویسنده کتاب تجربه خود را در نوشتن یک مقاله کوتاه (op-ed) برای Inside Higher Ed پیش از نوشتن یک مقاله کامل یا کتاب بیان می‌کند که چگونه بازخوردها و فرصت‌های جدیدی (ایمیل‌ها از دیگر محققان، دعوت به سخنرانی) از آن به دست آورده است.
  4. نوشتن و صحبت کردن درباره ایده‌ها برای مخاطبان مختلف. این می‌تواند شامل نوشتن مقالات کوتاه (op-eds) برای نشریات عمومی، یا ارائه سخنرانی خارج از محیط آکادمیک باشد . استفن ژو (Steven Zhou)، یک کاندیدای دکترا، از پلتفرمی برای تمرین صحبت کردن درباره تحقیقاتش با افرادی خارج از رشته‌اش استفاده کرد تا بتواند ایده‌هایش را به گستره بیشتری برساند .
  5. پیروی از فلسفه “اول عموم” (public first) . دیوید زوی کالمن (David Zvi Kalman)، که برای مخاطبان عمومی می‌نویسد، این ایده را مطرح می‌کند که آیا تأثیر مورد نظر، افزایش اندک گنجینه دانش با یک مقاله پولی است که توسط بیست نفر خوانده می‌شود، یا انتشار نتایج به صورت عمومی که همه بتوانند آن را ببینند .
  6. همکاری با جوامعی که محقق به آن‌ها متصل است می‌تواند راهی خلاقانه برای انتشار کار باشد . به عنوان مثال، یک دانشجو تحقیق خود را به یک مقاله عکاسی و کارگاه برای دختران نوجوان تبدیل کرد که در نهایت در یک گالری محلی به نمایش درآمد و جامعه را درگیر کرد . این نوع همکاری یک حلقه بازخورد ایجاد می‌کند که نه تنها تحقیق را به جامعه منتقل می‌کند، بلکه تحقیق را از طریق یادگیری از جامعه بهبود می‌بخشد .
  7. در نظر گرفتن فرمت‌های مختلف برای اشتراک‌گذاری ایده‌ها مانند مقالات وبلاگ، مصاحبه‌های رادیویی، تلویزیونی یا پادکست‌ها، و سخنرانی‌های TED. البته منبع اشاره می‌کند که در حالی که این فرمت‌ها می‌توانند ایده‌های پیچیده را به صورت موجز خلاصه کنند، توانایی ارائه جزئیات بیشتر و پاسخ به چالش‌ها برای یک “ترکیب‌کننده مشروع” ضروری است.

در نهایت، هدف این است که دانش و تخصص خود را به مخاطبان بیرونی منتقل کنید، ارزش آن را برای یک هدف بزرگتر بسنجید و آن را به آنچه برای مخاطبانتان اهمیت دارد، پیوند دهید . این رویکرد فعال به اشتراک‌گذاری دانش به محققان امکان می‌دهد تا فراتر از انتظارات سنتی آکادمیا حرکت کرده و تأثیر معناداری در جهان ایجاد کنند.

30 سوال هدفمند و کاربردی :

بر اساس منابع ارائه شده، در ادامه به ۳۰ سوال در مورد انتشار و به اشتراک‌گذاری ایده‌های علمی فراتر از محیط آکادمیک با تکیه بر رویکرد کارآفرینانه پاسخ داده شده است:

1. مفهوم “دانشمند کارآفرین” چیست؟

مفهوم “دانشمند کارآفرین” به محققی اطلاق می‌شود که برای تولید دانش و قرار دادن ایده‌های خود در جهان، یک ذهنیت جدید را اتخاذ می‌کند. این مفهوم لزوماً به معنای راه‌اندازی یک کسب‌وکار نیست، بلکه به معنای توانایی تولید چیزی جدید (در این مورد، دانش) با منابع محدود در محیطی بسیار نامشخص است. هدف این رویکرد این است که دانشگاهیان تشویق شوند تا تأثیر گسترده‌تر تحقیقات خود و چگونگی مشارکت آن در جامعه را در نظر بگیرند. یک دانشمند کارآفرین کسی است که قدرت شکل‌دهی به طرز تفکر مردم را از طریق تولید دانش و ارائه ایده‌های خود به جهان دارد.

2. چرا نویسنده معتقد است دانشگاهیان امروز به رویکرد کارآفرینانه نیاز دارند؟

نویسنده معتقد است دانشگاهیان امروز به رویکرد کارآفرینانه نیاز دارند زیرا این رویکرد برای بقا و حتی پیشرفت در محیط آکادمیک ضروری است. علاوه بر این، نرخ پایین دریافت موقعیت شغلی دانشگاهی باعث شده است که دانشجویان تحصیلات تکمیلی نیاز به تغییر انتظارات خود داشته باشند. ذهنیت کارآفرینانه به محققان کمک می‌کند انعطاف‌پذیرتر باشند و فرصت‌های شغلی خارج از دانشگاه را نیز به عنوان گزینه‌های عالی ببینند، نه یک مسیر شکست‌خورده.

3. ذهنیت کارآفرینی در حوزه دانشگاهی به چه معناست؟

در حوزه دانشگاهی، ذهنیت کارآفرینی به معنای فکر کردن مانند یک کارآفرین است، یعنی تولید دانش و قرار دادن ایده‌ها در جهان. این شامل توانایی تولید چیزی جدید (دانش) با منابع محدود در محیطی بسیار نامشخص و همچنین در نظر گرفتن تأثیر گسترده‌تر تحقیقات و چگونگی مشارکت آن در جامعه است. این ذهنیت شامل خودآغازگر بودن و هدایت شدن توسط انگیزه‌های درونی به جای فشارهای بیرونی است.

4. هدف از ترویج ذهنیت کارآفرینی در بین دانشگاهیان چیست؟

هدف از ترویج ذهنیت کارآفرینی در بین دانشگاهیان این است که آن‌ها را تشویق کند تا تأثیر گسترده‌تر تحقیقات خود و چگونگی مشارکت آن در جامعه را در نظر بگیرند. همچنین، این رویکرد به دانشگاهیان کمک می‌کند تا با وجود عدم قطعیت بازار کار آکادمیک، برای نوشتن و مشارکت دادن ایده‌های خود در جامعه انگیزه داشته باشند، صرف نظر از اینکه در نهایت در کجا مشغول به کار می‌شوند.

5. نویسنده چگونه به ایده نوشتن کتاب “دانشمند کارآفرین” رسید؟

ایده نوشتن کتاب “دانشمند کارآفرین” از ایده‌ای رشد کرد که نویسنده در طول دوره تحصیلات تکمیلی درباره آن نوشت. این ایده در ترم آخر تحصیلات تکمیلی در کلاسی به نام “نوشتن برای مخاطبان عمومی” مطرح شد. نویسنده پیش از نوشتن کتاب کامل، یک مقاله کوتاه (op-ed) با عنوان “چرا دانشجویان دکترا باید مانند کارآفرینان فکر کنند” را برای Inside Higher Ed نوشت. این مقاله و بازخوردهایش (از جمله ایمیل‌هایی از محققان دیگر و دعوت به سخنرانی) هسته اصلی کتاب را شکل داد.

6. چگونه رویکرد کارآفرینانه می‌تواند به محققان در فراتر رفتن از محیط آکادمیک کمک کند؟

رویکرد کارآفرینانه می‌تواند به محققان در فراتر رفتن از محیط آکادمیک کمک کند زیرا این رویکرد شامل تولید دانش و قرار دادن ایده‌ها در جهان است. این رویکرد به محققان کمک می‌کند تا تأثیر گسترده‌تر تحقیقات خود را در نظر بگیرند و آن را به آنچه برای مخاطبان خارج از محیط آکادمیک مهم است، پیوند دهند. همچنین، این ذهنیت آن‌ها را برای مشارکت دادن ایده‌هایشان در جامعه انگیزه می‌دهد، صرف نظر از موقعیت شغلی‌شان.

7. نقش تفکر کارآفرینانه در تولید دانش چیست؟

تفکر کارآفرینانه محققان را قادر می‌سازد تا به جای مصرف دانش، تولیدکننده دانش باشند. این رویکرد شامل توانایی تولید چیزی جدید (دانش) با منابع محدود در محیطی بسیار نامشخص است. این به دانشگاهیان کمک می‌کند تا خود را به عنوان کسانی ببینند که به جامعه دانش کمک می‌کنند.

8. رویکرد “حداقل محصول پذیرفتنی” (MVP – Minimum Viable Product) در مورد ایده‌های علمی چگونه کاربرد دارد؟

رویکرد “حداقل محصول پذیرفتنی” (MVP) در مورد ایده‌های علمی به این معناست که محققان باید ایده‌های خود را زودتر در جهان منتشر کنند تا بازخورد و واکنش آن را ببینند . این کار به آن‌ها کمک می‌کند تا مسیر بعدی ایده خود را مشخص کنند . این مشابه رویکرد کارآفرینان در انتشار محصولات پیش از کامل شدن آن‌ها برای دریافت بازخورد مشتری است.

9. مثالی از استفاده از رویکرد MVP برای انتشار ایده علمی در منابع چیست؟

یک مثال از استفاده از رویکرد MVP در منابع، تجربه نویسنده در نوشتن مقاله کوتاه (op-ed) “چرا دانشجویان دکترا باید مانند کارآفرینان فکر کنند” برای Inside Higher Ed است. این مقاله یک نسخه اولیه از ایده او بود که پیش از نوشتن کتاب کامل منتشر شد. بازخوردهای دریافت شده از این مقاله (ایمیل‌ها، دعوت به سخنرانی) به نویسنده در شکل‌دهی و گسترش ایده اصلی کمک کرد.

10. چرا شناخت مخاطبان خارج از رشته تخصصی برای دانشگاهیان مهم است؟

شناخت مخاطبان خارج از رشته تخصصی برای دانشگاهیان مهم است زیرا برخلاف نوشتار آکادمیک که مخاطب محدودی دارد، انتشار ایده‌ها به صورت کارآفرینانه نیازمند در نظر گرفتن این است که چه چیزی برای مخاطب شما مهم است و چه مشکلاتی آن‌ها را برمی‌انگیزد. ارتباط مؤثر با غیرمتخصصین نه تنها به انتشار ایده‌ها کمک می‌کند، بلکه می‌تواند به شفاف‌سازی ایده‌های خود محقق و بهبود کارش نیز منجر شود. مخاطبان مختلف نیازهای متفاوتی دارند و محقق باید بداند چگونه دانش و تخصص خود را برای مخاطبان بیرونی ترجمه کند، ارزش آن را برای یک هدف بزرگتر بسنجد و آن را به آنچه برای مخاطبان اهمیت دارد، پیوند دهد.

11. نویسنده چگونه مفهوم “تفکر علی” و “تفکر معلولی” را توضیح می‌دهد؟

نویسنده مفهوم “تفکر علی” (causal thinking) را به دنبال کردن یک دستور پخت تشبیه می‌کند که با تصویر واضحی از نتیجه دلخواه آغاز شده و سپس با جمع‌آوری مواد لازم و پیروی از مراحل دقیق به آن می‌رسد. در مقابل، “تفکر معلولی” (effectual thinking) شبیه به آشپزی بداهه است که با مواد موجود شروع شده و بدون هدف نهایی ثابت، آن‌ها را به صورت خلاقانه ترکیب می‌کند. کارآفرینان از تفکر معلولی برای شروع سرمایه‌گذاری‌های جدید استفاده می‌کنند.

12. چگونه دانشگاهیان می‌توانند ایده‌های خود را برای مخاطبان عمومی بنویسند و صحبت کنند؟

دانشگاهیان می‌توانند ایده‌های خود را برای مخاطبان عمومی از طریق روش‌های مختلفی مانند نوشتن مقالات کوتاه (op-eds) برای نشریات عمومی، ارائه سخنرانی در محیط‌های غیردانشگاهی، یا استفاده از قالب‌های غیر نوشتاری مانند مقالات وبلاگ، مصاحبه‌های رادیویی، تلویزیونی یا پادکست‌ها و سخنرانی‌های TEDx انجام دهند. تمرین ارتباط با مخاطبان مختلف، حتی از طریق پلتفرم‌هایی مانند Lunch Club، می‌تواند در این زمینه مفید باشد.

13. فلسفه “اول عموم” (public first) چیست و چه معنایی برای انتشار علمی دارد؟

فلسفه “اول عموم” (public first) رویکردی است که دیوید زوی کالمن (David Zvi Kalman)، که برای مخاطبان عمومی می‌نویسد، از آن پیروی می‌کند. این ایده مطرح می‌کند که آیا هدف از انتشار، افزایش اندک گنجینه دانش با مقاله‌ای پولی است که توسط تعداد کمی خوانده می‌شود، یا انتشار نتایج به صورت عمومی است که همه بتوانند آن را ببینند. این رویکرد بر در دسترس قرار دادن دانش برای عموم مردم تأکید دارد.

14. همکاری با جوامعی که محقق به آن‌ها متصل است چگونه می‌تواند به انتشار کار کمک کند؟

همکاری با جوامعی که محقق به آن‌ها متصل است می‌تواند راهی خلاقانه برای انتشار کار باشد. این نوع همکاری یک حلقه بازخورد ایجاد می‌کند که نه تنها تحقیق را به جامعه منتقل می‌کند، بلکه تحقیق را از طریق یادگیری از جامعه بهبود می‌بخشد. مثالی از این رویکرد، دانشجویی است که تحقیق خود را به یک مقاله عکاسی و کارگاه برای دختران نوجوان تبدیل کرد که در یک گالری محلی به نمایش درآمد.

15. منابع به چه قالب‌های مختلفی برای اشتراک‌گذاری ایده‌ها اشاره می‌کنند؟

منابع به قالب‌های مختلفی برای اشتراک‌گذاری ایده‌ها اشاره می‌کنند، از جمله:

  • مقالات کوتاه (op-eds)
  • سخنرانی‌های عمومی (خارج از محیط آکادمیک)
  • مقالات وبلاگ
  • مصاحبه‌های رادیویی، تلویزیونی یا پادکست‌ها
  • سخنرانی‌های TED
  • مقالات عکاسی و کارگاه‌های عملی برای جامعه
  • استفاده از پلتفرم‌های شبکه‌های اجتماعی مانند Twitter, TikTok, YouTube و Instagram برای انتشار ایده‌ها

16. استیون ژو (Steven Zhou) چگونه از یک پلتفرم برای تمرین صحبت کردن درباره تحقیقاتش استفاده کرد؟

استیون ژو (Steven Zhou)، یک دانشجوی دکترا، از پلتفرمی به نام Lunch Club استفاده کرد. این وب‌سایت از فناوری هوش مصنوعی برای تطبیق افراد با علایق و اهداف مشترک برای یک مکالمه 45 دقیقه‌ای در هر هفته استفاده می‌کند. این گفتگوها استیون ژو را مجبور کرد که تمرین کند چگونه درباره تحقیقاتش با افرادی خارج از رشته‌اش صحبت کند. این تمرین به او کمک کرد تا ایده‌هایش را به گستره بیشتری برساند و حتی فرصت‌هایی مانند ارائه کارش در یک دانشگاه دیگر برای او فراهم شد.

17. هدف نهایی انتقال دانش و تخصص به مخاطبان بیرونی چیست؟

هدف نهایی انتقال دانش و تخصص به مخاطبان بیرونی این است که دانش و تخصص خود را به مخاطبان بیرونی منتقل کنید، ارزش آن را برای یک هدف بزرگتر بسنجید و آن را به آنچه برای مخاطبانتان اهمیت دارد، پیوند دهید. این کار همچنین می‌تواند به روشن‌تر شدن ایده‌های محقق و بهبود کارش کمک کند.

18. چرا بسیاری از دانشجویان دکترا با شک به خود (self-doubt) دست و پنجه نرم می‌کنند؟

بسیاری از دانشجویان دکترا با شک به خود دست و پنجه نرم می‌کنند. این احساس اغلب با سندرم فریبکار (Impostor Syndrome) تشدید می‌شود که به ویژه در میان زنان، رنگین پوستان و افراد با پیشینه درآمدی پایین‌تر شایع است. ماهیت سلسله مراتبی آکادمیا نیز می‌تواند این احساس را تشدید کند، جایی که دانشجویان خود را در پایین‌ترین پله می‌بینند و ایده‌هایشان کمتر مورد تأیید اساتید قرار می‌گیرد، در حالی که در صنایع دیگر ممکن است پس از چند بار پذیرش ایده‌ها، احساس ارزشمندی بیشتری کنند.

19. سارا بلیکلی (Sara Blakely)، بنیانگذار Spanx، چگونه با شک و تردیدها در مسیر کارآفرینی خود روبرو شد؟

سارا بلیکلی (Sara Blakely) با شک و تردیدهای قابل توجهی روبرو شد، حتی از سوی خانواده و دوستان. زمانی که یک سال پس از شروع فرآیند به دیگران گفت، سوالاتی مانند “عزیزم، اگر این ایده آنقدر خوب است، چرا کس دیگری این کار را نکرده است؟” یا هشدارهایی مانند “حتی اگر این ایده خوبی باشد، پس اندازت را صرف آن می‌کنی و شرکت‌های بزرگ شش ماه بعد کپی می‌کنند و کارت تمام می‌شود” شنید. این شک و تردیدها او را مضطرب کرد و باعث دوره‌هایی از شک جدی به خود شد. با این حال، او ادامه داد. او حتی زمانی که فهمید صنعت جوراب بافی توسط مردان اداره می‌شود و محصولات فقط روی مانکن‌ها آزمایش می‌شوند، انرژی بیشتری گرفت و مصمم شد چیزها را برای زنان بهتر کند.

20. چگونه می‌توان با وجود شک به خود، به حرکت رو به جلو ادامه داد؟

ادامه حرکت رو به جلو با وجود شک به خود به معنای هرگز شک نکردن به خود نیست، بلکه به معنای داشتن انعطاف‌پذیری برای ادامه حرکت به رغم این شک‌ها است. این نیازمند درک ماهیت سلسله مراتبی آکادمیا و یافتن راه‌هایی برای دریافت تأیید و یادآوری ارزش خود از منابع خارج از آن فضای سلسله مراتبی است. تامارا گیلکز بور (Tamara Gilkes Borr) پس از خروج از دانشگاه متوجه شد که چقدر ناامن شده بود و توصیه می‌کند که باید خود را از آن فضا خارج کرد، چه از طریق صحبت با اعضای خانواده، درمان، کارآموزی یا هر چیز دیگری که لازم است تا ارزش خود را به یاد آورد. همچنین، تنوع بخشیدن به منابع شادی خود با داشتن پروژه‌های خارج از دانشگاه می‌تواند به احساس ارزشمندی کمک کند.

21. طبق منابع، نرخ تکمیل مدرک دکترا حدوداً چقدر است؟

طبق منابع، تنها حدود 50 درصد از دانشجویان مدرک دکترای خود را تکمیل می‌کنند.

22. دانشگاهیان چگونه می‌توانند ریسک و عدم قطعیت را مدیریت کنند؟

دانشگاهیان می‌توانند ریسک و عدم قطعیت را با اتخاذ رویکرد کارآفرینانه مدیریت کنند. این شامل پذیرش محدودیت‌های منابع محدود در میان شرایط نامشخص است. آن‌ها باید با عدم قطعیت راحت باشند و از آن استقبال کنند. این به معنای امتحان کردن چیزهای جدید، ریسک کردن و یادگیری از شکست‌ها است. همچنین، استفاده از رویکرد پرتفولیو (portfolio approach) برای انتشار ایده‌ها، با در نظر گرفتن مخاطبان مختلف و محاسبات متفاوت ریسک و فایده برای هر یک، می‌تواند مفید باشد.

23. فلسفه “سریع شکست بخور، اما سریع‌تر یاد بگیر” در زمینه کارآفرینی و دانشگاهی به چه معناست؟

فلسفه “سریع شکست بخور، اما سریع‌تر یاد بگیر” که با شرکت‌هایی مانند SpaceX مرتبط است، به این معناست که برای یادگیری بیشتر، باید شکست خورد و سریع و مکرر شکست خورد. این رویکرد به “یادگیری شدید” (extreme learning) منجر می‌شود. در زمینه دانشگاهی، این به معنای انتشار کار پیش از کامل بودن آن برای دریافت بازخورد و بهبود در نسخه‌های بعدی است، مانند کارآفرینانی که محصولات را قبل از کمال منتشر می‌کنند. این دیدگاه به محققان کمک می‌کند تا رد شدن مقالات یا گرنت‌ها را نه به عنوان شکست، بلکه به عنوان فرصت‌هایی برای یادگیری و بهبود ببینند.

24. مزایای بازخورد گرفتن از نشریات یا درخواست‌های گرنت رد شده چیست؟

مزایای بازخورد گرفتن از نشریات یا درخواست‌های گرنت رد شده این است که این بازخوردها می‌توانند به محققان در اصلاح ایده‌هایشان کمک کنند. این بازخورد، مانند بازخوردهای داور یک مقاله، می‌تواند باعث بهبود ایده‌ها در مقاله شود. همچنین، بسیاری از درخواست‌های گرنت فرصت ارسال مجدد و ارائه بازخورد در مورد درخواست‌های رد شده را فراهم می‌کنند، که به متقاضیان امکان می‌دهد تا ارسال‌های آینده خود را بهبود بخشند.

25. چرا تغییر انتظارات در مورد مسیر شغلی پس از دکترا برای اکثر دانشجویان ضروری است؟

تغییر انتظارات در مورد مسیر شغلی پس از دکترا برای اکثر دانشجویان ضروری است زیرا احتمال دریافت موقعیت شغلی دانشگاهی بسیار پایین است و بخش زیادی از آن به شانس بستگی دارد. اگر تنها برنامه فرد گرفتن یک شغل دانشگاهی باشد، به احتمال زیاد کمتر می‌تواند با ناامیدی ناشی از عدم دستیابی به آن کنار بیاید و احساس شکست خواهد کرد. حقیقت این است که توانایی فرد در گرفتن یک موقعیت دانشگاهی، بازتابی از ارزش او به عنوان یک انسان نیست. تغییر انتظارات امکان خلق رویاهای خود را پس از کنار گذاشتن انتظارات و هنجارهای ساختار نهادی دانشگاه فراهم می‌کند.

26. چگونه تامارا گیلکز بور (Tamara Gilkes Borr) شغل خود را از محیط دانشگاهی به سمت روزنامه‌نگاری تغییر داد و چه درسی از آن گرفت؟

تامارا گیلکز بور (Tamara Gilkes Borr) در حین تکمیل دکترای خود، از محیط آکادمیک ناامید بود. او در نهایت تصمیم گرفت شغلی در Boston Consulting Group دنبال کند و سپس به عنوان خبرنگار سیاست عمومی برای The Economist مشغول به کار شد. او درسی گرفت که شغل‌های خارج از دانشگاه را نه یک مسیر شکست‌خورده، بلکه گزینه‌های عالی برای سیستمی که افراد “اضافی” تولید می‌کند، ببیند. او متوجه شد که چقدر ناامن شده بود و فهمید که باید کنترل سرنوشت خود را در دست بگیرد و منتظر دیگران نباشد. بور توصیه می‌کند که از تغییر مسیر شغلی یا انجام کارهای جدید نترسید و همیشه کاری انجام دهید که درها را باز می‌کند، نه می‌بندد. او همچنین بر اهمیت حمایت از خود و درخواست آنچه می‌خواهید تأکید می‌کند، چیزی که کمتر در میان دانشگاهیان دیده بود. فعالیت‌های خارج از تحقیق در سال آخر تحصیلات تکمیلی، مانند نوشتن آزاد برای نشریاتی مثل The Atlantic، به او کمک کرد تا برای انتقال به خارج از دانشگاه آماده شود.

27. دیوید زوی کالمن (David Zvi Kalman) چگونه رویکرد خود را نسبت به انتشار علمی تغییر داد؟

دیوید زوی کالمن (David Zvi Kalman) رویکرد خود را نسبت به انتشار علمی تغییر داد با اینکه به طور منظم برای مخاطبان عمومی مقاله منتشر می‌کند و فلسفه “اول عموم” (public first) را پذیرفته است. او معتقد است که دانشگاهیان نباید تنها بر انتشار مقالات پشت دیوار پولی تمرکز کنند که توسط عده کمی خوانده می‌شوند، بلکه باید نتایج کار خود را در دسترس عموم قرار دهند تا همه بتوانند آن را ببینند.

28. کار با داده‌های حجیم مانند صدها رونوشت مصاحبه چگونه می‌تواند با استفاده از رویکرد کارآفرینانه مدیریت شود؟

کار با داده‌های حجیم مانند صدها رونوشت مصاحبه می‌تواند با استفاده از رویکرد کارآفرینانه مدیریت شود با فکر کردن خلاقانه درباره منابعی که می‌توان از آن‌ها برای یافتن کمک کم‌هزینه یا رایگان برای مدیریت داده‌ها استفاده کرد. نویسنده در تجربه خود، این کار را با یافتن برنامه‌ای در یک کالج محلی که دانشجویان می‌توانستند در ازای واحد درسی در تحقیقات شرکت کنند، ایجاد یک دوره کارآموزی تابستانی برای دانش‌آموز دبیرستانی و استخدام دستیاران تحقیق دانشجوی دکترا و دانشجویان کارشناسی از طریق برنامه‌های کار-تحصیل انجام داد. این نشان‌دهنده اهرم کردن منابع و استفاده از شبکه‌ها است که از اصول کارآفرینانه است.

29. منتورها چه نقشی در مسیر شغلی دانشگاهیان، به ویژه در مواجهه با چالش‌ها دارند؟

منتورها نقش مهمی در مسیر شغلی دانشگاهیان، به ویژه در مواجهه با چالش‌ها، دارند. منتورها می‌توانند دیدگاه‌های متنوع و بینش‌های متفاوتی ارائه دهند. آن‌ها می‌توانند حمایت عاطفی ارائه دهند، به نگرانی‌ها گوش دهند، همدردی کنند و توصیه‌های مهمی ارائه دهند. گاهی اوقات، تنها نیاز به این است که کسی به شما بگوید که می‌توانید کاری را انجام دهید تا احساس قدرت کنید.

30. چگونه تمرین صحبت کردن درباره تحقیقات با افراد خارج از رشته تخصصی می‌تواند به شفافیت در کار محقق کمک کند؟

تمرین صحبت کردن درباره تحقیقات با افراد خارج از رشته تخصصی می‌تواند به شفافیت در کار محقق کمک کند زیرا این کار محقق را مجبور می‌کند تا در هنگام صحبت با غیرمتخصصین درباره کار تخصصی، واضح‌تر و رساتر باشد. این فرآیند می‌تواند به بهتر شدن خود کار تحقیقاتی منجر شود، زیرا محقق مجبور است ایده‌های پیچیده را به شکلی قابل فهم برای دیگران توضیح دهد. همانطور که ترزا منگوم (Teresa Mangum) می‌گوید: “این فقط باعث می‌شود آن کار را بهتر انجام دهید، زیرا خود را به شفافیت مجبور می‌کنید”.

متن سخنرانی دانشمند کارآفرین

 

(شروع سخنرانی – تقریباً ۱۰ دقیقه)

صبح بخیر/عصر بخیر به همه. باعث افتخار است که امروز اینجا هستم تا در مورد موضوعی صحبت کنم که به نظرم هم برای افراد دانشگاهی و هم برای هر کسی که در دنیای پر از عدم قطعیت امروزی به دنبال موفقیت است، بسیار حیاتی است. موضوع سخنرانی امروز ما «محقق کارآفرین: یک طرز فکر جدید برای موفقیت در آکادمی و فراتر از آن» است، بر اساس ایده‌هایی که در کتاب روشنگر ایلانا ام. هورویتز مطرح شده است.

در نگاه اول، شاید حوزه‌های دانش‌پژوهی و کارآفرینی در تضاد به نظر برسند، حتی متناقض. اما همانطور که این کتاب نشان می‌دهد، پیوندهای زیادی بین این دو حوزه وجود دارد و با درک این پیوندها، می‌توانیم هر دو را بهتر بفهمیم.

امروز، ما در دنیایی زندگی می‌کنیم که به شدت در حال تغییر است، هم در داخل دانشگاه و هم در خارج از آن. چشم‌انداز شغلی برای فارغ‌التحصیلان مقاطع عالی، به ویژه دکتری، دیگر آنقدرها که در گذشته بود، قطعی نیست. با اصطلاح «Quit Lit» یا ادبیات ترک کردن دانشگاه آشنا هستیم، نوشته‌هایی از دانشجویان ارشد تا اساتید با سابقه که از تجربه ترک کردن دانشگاه می‌گویند. این نشان‌دهنده یک حس غالب از ناامیدی در مورد چشم‌اندازهای شغلی است. به عنوان مثال، ربکا شومان در «thesis hatement» معروف خود در سال ۲۰۱۳ می‌نویسد که در دوره تحصیلات تکمیلی، شما در تصویر آکادمی شکسته و بازسازی می‌شوید و ممکن است در نهایت معتقد شوید که نداشتن یک شغل دائمی شما را بی‌ارزش می‌کند.

در این شرایط، نیاز به یک رویکرد جدید احساس می‌شود. یک طرز فکر کارآفرینانه می‌تواند به دانش‌پژوهان کمک کند تا دامنه و تأثیر خود را افزایش دهند. این یک چشم‌انداز الهام‌بخش برای نقش دانش‌پژوهان و دانش‌پژوهی در دنیای امروز ارائه می‌دهد. این کتاب از دل ایده‌ای متولد شد که نویسنده در دوره تحصیلات تکمیلی به آن فکر می‌کرد، ایده‌ای درباره نیاز دانشگاهیان امروز به رویکردی کارآفرینانه.

در طول این سخنرانی سه ساعته، ما به این سوال پاسخ خواهیم داد: چگونه می‌توانیم مانند کارآفرینان فکر کنیم و این طرز فکر را برای موفقیت در دانشگاه و فراتر از آن به کار ببریم؟ ما ابتدا بررسی می‌کنیم که کارآفرینی در زمینه دانشگاهی به چه معناست و چرا به آن نیاز داریم. سپس به اجزای کلیدی این طرز فکر می‌پردازیم، از جمله پذیرش عدم قطعیت، تفکر اثرگذارانه، خودآگاهی، استقلال، مقابله با شک و تردید، مالکیت بر مسیر شغلی، و یافتن انگیزه درونی. در ادامه، در مورد چگونگی استفاده از منابع محدود، ایجاد شبکه‌های ارتباطی، و حتی استفاده از مشاغل جانبی (side hustles) به عنوان اهرم‌هایی برای رشد صحبت می‌کنیم. در نهایت، به بخش حیاتی انتشار ایده‌ها به شیوه‌ای کارآفرینانه نگاهی خواهیم انداخت.

هدف نهایی این است که احساس کنید توانمندتر شده‌اید تا مسئولیت مسیر تحصیلی و حرفه‌ای خود را بر عهده بگیرید. با پذیرش محدودیت‌های منابع محدود در میان شرایط نامشخص، امیدوارم خود را به عنوان یک «محقق کارآفرین» ببینید – کسی که قدرت شکل دادن به نحوه تفکر مردم را دارد، با تولید دانش و ارائه ایده‌های خود به جهان.

بیایید سفر خود را آغاز کنیم و بفهمیم این طرز فکر جدید چیست و چرا برای موفقیت در دانشگاه و فراتر از آن ضروری است.

(بخش ۱: نیاز به یک طرز فکر جدید و اجزای اساسی آن – تقریباً ۵۰ دقیقه)

چرا دانشگاهیان امروز به رویکردی کارآفرینانه نیاز دارند؟ همانطور که اشاره شد، چشم‌انداز شغلی آکادمی تغییر کرده است. واقع‌بینانه نیست که انتظار داشته باشیم هر کسی که دکتری می‌گیرد، بتواند شغل دانشگاهی دائمی پیدا کند. شانس گرفتن شغل دائمی بسیار پایین است و بخش زیادی از آن به شانس بستگی دارد. اگر تنها برنامه یک فرد، گرفتن شغل دائمی باشد، احتمالاً کمتر قادر به مدیریت ناامیدی ناشی از عدم دستیابی به آن خواهد بود و در نهایت احساس شکست خواهد کرد. اما واقعیت دقیقاً برعکس است. توانایی فرد در گرفتن موقعیت دائمی نشان‌دهنده ارزش او به عنوان یک انسان نیست.

تمارا گیلکس بور، همکار نویسنده، پس از تکمیل دکتری خود در دانشگاه استنفورد، تصمیم گرفت به جای دانشگاه به سراغ شغلی در بوستون کانسالتینگ گروپ و سپس به عنوان خبرنگار سیاست عمومی برای The Economist برود. او معتقد است که باید به شغل‌های خارج از دانشگاه نه به عنوان یک مسیر شکست خورده، بلکه به عنوان یک گزینه عالی دیگر نگاه کرد. او آرزو می‌کرد که به خودش اجازه می‌داد آزادانه تصمیم بگیرد که شغل خارج از دانشگاه یک “آخرین راه حل” نیست و اینکه جایگزین‌های دانشگاه چقدر شگفت‌انگیز هستند.

پس، در این محیط، ما نیاز به تغییر طرز فکر داریم. اما طرز فکر کارآفرینانه چیست؟ نویسنده با استفاده از زبان کارآفرینی، به توانایی ایجاد چیزی جدید (در این مورد، دانش) با منابع محدود در محیطی بسیار نامشخص اشاره می‌کند. این یک رویکرد است که در آن به جای مصرف‌کننده دانش، به تولیدکننده دانش تبدیل می‌شوید. به گفته ایامون کالان، فیلسوف تعلیم و تربیت در دانشگاه استنفورد، وظیفه شما دیگر مصرف دانش نیست، بلکه تولید آن است. این تغییر دیدگاه، به نویسنده اجازه داد تا خود را به عنوان یک «کارآفرین ایده» ببیند.

این طرز فکر شامل چندین جزء اساسی است:

۱. تفکر اثرگذارانه (Effectual Thinking) در مقابل تفکر علی (Causal Thinking): در تفکر علی، شما با یک هدف مشخص شروع می‌کنید و سپس مراحل و منابع لازم برای رسیدن به آن را جمع‌آوری می‌کنید. مثلاً، پختن یک غذای خاص با دنبال کردن یک دستور پخت. در مقابل، تفکر اثرگذارانه مانند آشپزی بداهه است. شما با مواد اولیه موجود شروع می‌کنید و بدون داشتن یک نتیجه ثابت در ذهن، آن‌ها را خلاقانه ترکیب می‌کنید تا به یک غذای جدید برسید. کارآفرینان از تفکر اثرگذارانه برای شروع ventures جدید با تصور امکاناتی استفاده می‌کنند که از ابزارهای آن‌ها سرچشمه می‌گیرد، اما بر یک هدف مشخص (مانند یک غذای خاص) متمرکز نیست، بلکه بر نتیجه دلخواه (مانند شام) متمرکز است. دانشجویان تحصیلات تکمیلی باید خود را مانند سرآشپزی ببینند که با مواد اولیه موجود شروع می‌کند و بر اساس آنچه در دست دارد شروع به خلق می‌کند، با درک اینکه می‌توانند از دستور پخت منحرف شوند تا چیزی شگفت‌انگیز و جدید بسازند.

۲. پذیرش عدم قطعیت (Uncertainty) و ریسک (Risk): دوره‌های دکتری بدون برچسب هشدار می‌آیند، اما باید بیایند. آن‌ها نیازمند تحمل بالایی برای عدم قطعیت، ابهام و ریسک هستند. به هر حال، دانشگاه در مورد کشف است و کشف ذاتاً غیرقابل پیش‌بینی است. فقط در نظر بگیرید که تنها حدود ۵۰ درصد دانشجویان مدرک دکتری خود را تکمیل می‌کنند. برخلاف برنامه‌های حرفه‌ای مانند حقوق یا پزشکی، که فارغ‌التحصیلی تقریباً در آن‌ها تضمین شده است، برنامه‌های دکتری چنین تضمینی ندارند. دالتون کانلی، استاد جامعه‌شناسی، می‌گوید: “هیچ ساختاری وجود ندارد. شما مقدار فوق‌العاده‌ای آزادی دارید، و این ترسناک است”. زندگی خارج از دانشگاه نیز لایه‌ای دیگر از عدم قطعیت را در این دوره اضافه می‌کند، در حالی که افراد پیچیدگی‌های دوست‌یابی، ازدواج، و بچه‌داری را مدیریت می‌کنند. ما نمی‌توانیم نتیجه بازار کار را کنترل کنیم، اما می‌توانیم تلاش و نگرش خود را کنترل کنیم و بنابراین معنای مسیر شغلی خود را.

۳. مدیریت ریسک با “شکست رو به جلو” (Failing Forward): کنستانتینا کاتساری، یک کارآفرین فناوری که دکترای تاریخ گرفته است، تنش بین قطعیت و ریسک را اینگونه توضیح می‌دهد: “تفکر آکادمیک تماماً در مورد کمال‌گرایی است. این در مورد انجام کارها به قدری کامل است که هرگز شکست نخورید. اما به عنوان یک کارآفرین، یاد گرفته‌ام که باید شکست بخورم و سریع شکست بخورم و اغلب شکست بخورم تا بیشتر یاد بگیرم. البته، من این را شکست نمی‌دانم. من این را یادگیری شدید می‌دانم. و هرچه بیشتر شکست بخورم، بیشتر یاد می‌گیرم. اگر این را به دانشگاهیان بگویید، آن‌ها به شما نگاه خواهند کرد انگار از سیاره دیگری آمده‌اید، زیرا قرار نیست در انتشارات خود شکست بخورید.” کارآفرینان با شکست راحت هستند و با دانستن اینکه در نهایت از کسی پاسخ مثبت خواهند شنید، تلاش می‌کنند. به عنوان مثال، اسپیس‌ایکس فلسفه‌ای دارد که بر شکست متمرکز است. آن‌ها از شکست به عنوان مبنایی برای طرح‌های خود استفاده می‌کنند، سخت‌افزار خود را تا حداکثر ظرفیت خود تحت فشار قرار می‌دهند تا زمانی که خراب یا منفجر شود، و سپس آنچه را که اشتباه رخ داده تجزیه و تحلیل کرده و از آن درس می‌گیرند. آن‌ها می‌گویند: “سریع شکست بخور، اما سریع‌تر یاد بگیر”. “موفقیت از آنچه یاد می‌گیریم به دست می‌آید”. به همین ترتیب، مارک گرانواتر، جامعه‌شناس مشهور، مقاله‌اش “نیروی پیوندهای ضعیف” ابتدا توسط American Sociological Review رد شد. این مقاله (چهار سال بعد!) با چارچوبی متفاوت در American Journal of Sociology منتشر شد و بیش از ۷۲,۰۰۰ بار به آن استناد شده است. بله، حتی تحقیقات پیشگامانه نیز ممکن است ابتدا با شک و مقاومت روبرو شوند.

(بخش ۲: پرورش طرز فکر کارآفرینانه در عمل – تقریباً ۶۰ دقیقه)

پرورش طرز فکر کارآفرینانه فقط در مورد ایده‌های بزرگ و ریسک‌های مالی نیست. این در مورد تغییر رویکرد خود در مواجهه با چالش‌های روزمره دانشگاهی و فراتر از آن است.

۱. خودآگاهی و شروع از “مواد اولیه” خودتان: همانطور که در تفکر اثرگذارانه دیدیم، نقطه شروع، منابع موجود شما هستند. در زمینه دانشگاهی، این به معنای شناخت “شما کی هستید؟ چه می‌دانید؟”. مسیر غیرسنتی نویسنده به دانشگاه، به او تخصص لازم را داد تا یک مورد غیرمعمول را برای دانشجویان تحصیلات تکمیلی مطرح کند: بیشتر شبیه کارآفرینان فکر کنید. این به معنای شناسایی علاقه‌ها و انگیزه‌های واقعی شماست. دیوید زوی کلمان، که دکترای مطالعات یهود در دانشگاه پنسیلوانیا را دریافت کرد، ابتدا با علاقه‌ای به اسلام شروع کرد اما در یافتن انگیزه برای کار روی تحقیقاتش مشکل داشت. همسرش یک روز به او اشاره کرد که به چیزی علاقه دارد که خودش تشخیص نداده بود: ساعت‌ها. او شروع به تعجب کرد که یهودیان چگونه به توسعه فناوری زمان‌سنجی پاسخ دادند، که معلوم شد امیدوارکننده‌ترین راه برای پیش بردن علاقه‌اش به یک پروژه آکادمیک اساسی است. استیو لویت، نویسنده کتاب Freakonomics، به دانشجویان فارغ‌التحصیل توصیه می‌کند که تحقیقاتی را انجام دهند که دوست دارند و برایشان سرگرم‌کننده است. او می‌گوید بدترین نتیجه زمانی است که افراد ایده‌هایی را دنبال می‌کنند که به آن‌ها اهمیتی نمی‌دهند و سپس شغلی پیدا می‌کنند که برایشان جالب نیست. نارتکتا اسپارکمن-کی این را به خوبی جمع‌بندی می‌کند: “مشاورانی خواهید داشت که می‌گویند، ‘روی آن تحقیق نکن – این باعث گرفتن شغل دائمی تو نمی‌شود – به جای آن روی این تحقیق کن.’ اما نکته گرفتن شغل دائمی چیست اگر از کاری که انجام می‌دهی لذت نمی‌بری؟”.

۲. استقلال (Autonomy) و مالکیت (Ownership): یکی از ویژگی‌های مهم کارآفرینی، استقلال است. پِیج هاردن، استاد روان‌شناسی در دانشگاه تگزاس در آستین، از ایده تعیین اهداف توسط خود دانشجویان تحصیلات تکمیلی حمایت می‌کند. علاقه او به دانشگاه از استقلالی ناشی می‌شود که فراهم می‌کند: آزادی در تصمیم‌گیری در مورد اینکه چه کاری انجام دهد، چگونه آن را انجام دهد و چه زمانی آن را انجام دهد. او پس از اخراج از شغل‌های خرده‌فروشی متوجه شد که می‌خواهد رئیس خودش باشد و دوره تحصیلات تکمیلی و شغل دانشگاهی محیطی عالی برای او فراهم کرد تا این استقلال را اعمال کند. این استقلال به او اجازه داد تا به روش خودش مولد باشد. نارتکتا اسپارکمن-کی بر اهمیت مالکیت بر مسیر شغلی شما تأکید می‌کند.

۳. مقابله با شک و تردید (Self-Doubt): بسیاری از دانشجویان دکتری و دانشگاهیان در تمام مراحل با شک و تردید دست و پنجه نرم می‌کنند، که اغلب با سندرم فریب‌کار (impostor syndrome) تشدید می‌شود. شانتل مارتینز، دانشجوی نسل اول دانشگاهی که دکترای ارتباطات و مطالعات رسانه گرفت، تجربه دکتری خود را مانند “قدم زدن در شب در مسیری در جنگلی انبوه در شب ماه نو” توصیف می‌کند، جایی که زمین می‌خورید و “نمی‌توانید ریشه‌های درخت را جلوی خود ببینید”. باید خود را بلند کنید و ایمان داشته باشید که در این مسیر رو به جلو حرکت می‌کنید، حتی اگر نمی‌توانید آن را ببینید. مهم نیست که هرگز به خود شک نکنید، بلکه مهم داشتن انعطاف‌پذیری برای ادامه حرکت رو به جلو علی‌رغم این شک‌ها است. گلادیس آتو می‌گوید: “بخش بزرگی از فرآیند من به عنوان یک کارآفرین زمانی است که انتظاراتی که توسط یک ساختار نهادی بر شما تحمیل می‌شود را کنار می‌گذارید، زمانی که هنجارهای فرهنگی آکادمی را کنار می‌گذارید، با یک صفحه خالی برای خلق رویاهای خود و اجازه دادن به شکوفایی آن رویاها روبرو می‌شوید. این آزادی می‌تواند افراد را بترساند و می‌تواند مانع از آن شود که مستقیماً وارد عمل شویم.”

۴. بازنویسی داستان خود (Rewriting Your Story): شما می‌توانید انتظارات خود را با اعمال عاملیت و بازنویسی داستان خود تنظیم کنید، حتی اگر این به معنای نوشتن یک داستان جدید خارج از دانشگاه باشد. سو رین‌هولد، که در سال ۱۹۹۱ و در اوج بحران ایدز، از بی‌توجهی انجمن انسان‌شناسی آمریکا به کارهای مهم انجام شده در زمینه ایدز و حقوق همجنس‌گرایان در سن فرانسیسکو خشمگین شد، این لحظه را نقطه عطفی برای خود دید و شروع به بازنویسی داستان خود با فکر کردن به راه‌های دیگری کرد که می‌توانست تحقیقات خود را خارج از دانشگاه ادامه دهد.

۵. ساختن شبکه‌های ارتباطی (Building Networks): در دنیای کارآفرینی و دانشگاهی، شبکه‌سازی حیاتی است. پِیج هاردن می‌گوید بزرگترین مانع برای دانشگاهیان غلبه بر این ایده است که شبکه‌سازی لزوماً غیرصادقانه و نامناسب است. شبکه‌سازی در مورد توسعه روابط غیرصادقانه نیست که دانشجویان تحصیلات تکمیلی و دانشگاهیان در مراحل اولیه حرفه‌ای فقط برای درخواست لطف از آن‌ها استفاده می‌کنند. شبکه‌سازی در مورد توسعه روابط قابل اعتماد است تا دو نفر بتوانند به یکدیگر کمک کنند کارشان را بهتر انجام دهند. جامعه‌شناس کریستین اسمیت توضیح می‌دهد که دو رویکرد متفاوت برای شبکه‌سازی در دانشگاه وجود دارد: برخی با تمرکز خودخواهانه بر خود، در حالی که دیگران با هدف ترویج ایده‌ها و تحقیقاتی که برای جهان ارزشمند هستند، به خیر عمومی کمک می‌کنند و رفاه بشریت را افزایش می‌دهند. این رویکرد مستلزم ترویج خود، خارج شدن از منطقه آسایش و آماده بودن برای مشارکت در بحث‌ها و مواجهه با انتقاد است، اما انگیزه پشت آن فقط پیشرفت شغلی شخصی نیست، بلکه تمایل به ایجاد تأثیر معنادار در جامعه است. شبکه‌سازی فراتر از محیط آکادمیک نیز بسیار مهم است. لوسی پارتمن برقراری ارتباطات بین زمان‌ها و فضاها را تجسم می‌بخشد. او در طول تحصیلات تکمیلی خود در زمینه هنر آمریکایی و فرهنگ بصری تخصص داشت و بر تقاطع فرهنگ بصری، علم، فلسفه، آموزش و اجرا تمرکز داشت. او همیشه

بدون نظر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *